سالن عمارت حسابی بهم ریختهاس و از آنجایی که مادر برای شیرینی عروسی خدمه ...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟷𝟶"

سالن عمارت حسابی بهم ریخته‌اس و از آنجایی که مادر برای شیرینی عروسی خدمه ها را به مرخصی فرستاده بود کسی نبود تا به فکر مرتب کردنش باشد

بیخیال این فکر ها میخواهم از سالن بیرون بروم که پاکت سفیدی روی میز توجهم را جلب میکند

نسبت به کادو‌های دیگر خیلی ساده‌تر است و همین سبب کنجکاوی‌ام میشود

با دیدن اسم ا.ت روی پاکت چشم‌هایم گرد میشود

پاکت را باز میکنم که با دیدن محتویاتش دنیا دور سرم میچرخد

برگه‌ی آزمایش بارداری

جوابش مثبت بود و حتی چند عکس سونوگرافی هم کنارش بود

چشم‌هایم روی جمله‌ی آخرش خشک میشود

"امیدوارم با همسرت خوشبخت بشی جناب کیم"

خدایا نه ... این دیگر زیادی بود !! این دیگر بی‌رحمی بود

چشم میبندم و همان شب را به یاد می‌آورم که میخواستم موضوع رو به او بگویم

همان شب که قبلش تماس گرفته بود و با ذوق گفت :

"تهیونگ امشب زودتر بیا خونه یه کار خیلی مهم باهات دارم"

همان شب که با ذوق میز شام را چیده بود

همان شب که با به خود رسیده بود و منتظرم بود و من احمق ندیده بودم

آنقدر حالم بد بود که ندیده بودم ذوق و شوقش را

کاش بمیرم

کاش بمیرم و اینگونه عذاب نکشم به خاطر ندیدن‌هایم

به خاطر حماقت‌هایم

حلقه‌ی ازدواجی را که دیشب الا وقیحانه به زمین انداخته بود را برمیدارم و از عمارت بیرون میزنم

میترسیدم که بروم و نباشد

میترسم بروم و فقط بوی عطرش در خانه باشد

میترسم بروم و با صحنه‌ای رو‌به‌رو شوم که تمام این سه سال از آن واهمه داشتم

"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
دیدگاه ها (۹)

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟿"باورم نمیشور که دیشب به الا تـ*عـ*ر...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟾"نمیدانم چرا نمیتوانستم به او اعتماد...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟹"بس بود هر چه خود را کوچک کرده بودم ...

"𝙼𝚈 𝙷𝚄𝚂𝙱𝙰𝙽𝙳 𝚆𝙸𝙵𝙴""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟸"چرا باور کردم که تهیونگ وارث خاندان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط