part
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
part:۳۹
"ویو نادیا"
سرمو بالا اوردم و با خنده گفتم:
_ مطمعنن اگه میتونستی میومدی..مگه نه؟
کوک: صد درصد
دوباره سرم و گذاشت رو سینش، کاره همیشگیم
کوک: امروز چیشد؟
نادیا: یه لباس خیلی خوشگل انتخوام کردم،و چون نویدیش نشونت نمیدم تا شب عروسی ببینی عجب چییزیه...
کوک: میدونی که هر چقدر خوشگل تر شی بیشتر درد میکشی؟
نادیا: مهم نیست، راستی خودت؟
کوک: من کارم زیاد نیست،مطمعن باش عین همیشه جذابم
نادیا: مگه وقتی هست نباشی؟
بیشتر تو بقلش فشارم داد
کوک: راه افتادی بچه ...
نادیا: از ددیم یاد گرفتم
کوک: به به ....ددیه شما چجور ادمیه؟
نادیا: بسیار جذاب،خوش تیپ، هیکلش حرف نداره،یکم زیادی خوبه،شایدم بگم بهترین مردیه که دیدم...و بدونه که لازم نیست برام وقت بزاره یا نه، من از دوست داشتش دست نمیکشم ....اها و بگم...از دختر بچه ها خوشش میاد و میخواددنازه اون و بکشهه...
اخرشو شوخی گفتم
کوک: چه خوش شانشه که دختری مثل تو داره....
دیگه چییزی نگفتم و سعی کردم بخوابم
.......
با صدایه اجوما بیدار شدم .
اجوما: پاشو
نادیا: چییزی مونده نخریده باشیم؟
اجوما: کار داری دختر بلند شوو....
اوف
بلند شدم ک رفتم طبقه پایین
نادیا: جونگکوک!؟
اجوما: اتاق کارشون...
نادیا: میشه برم پییشش سری بیام؟
اجوما: قول میدم زود کارا تموم شه که بیشتر پیش باشی
نادیا: باشه
و الانم داشتن راجب رو میزیو خراکیایه عروسی ازم نظر میخواستن
هوا تاریک شده بود که دیگه از جام بلند شدم
نادیا: اجوما جونم تو خودت سلیقن حرف نداره بقیش با تو
و رفتم داخل اشپز خونه و با ریختن یه قهوه داخل فنجون و چندتا بیسکویید رفتم طبقه بالا
یعنی گشنشم نمیشه که نمیاد پایین؟
چند تا ضربه به در زدم
کوک: بله؟
صدامو عوض کردم و گفتم:
_ براتون قهوه اوردم
درو باز گردم و رفتم داخل
کوک: میلی ندارم مگه من گفتم بیاری؟
یرش تو کامپیوتر بودو یه نگا نمینداخت
نزدیک میز شدم و با صدایه اصلی گفتم:
_ اخه از صبح چییزی نخوردید
سرشو بالا گرفت
کوک:به به چه عجب یادی از ما کردی...
نادیا: منکه میخوام اگه کارا بزاره....الانم فرار کردم
کوک:من میل ندارم
خنده حرصی بهش کردم، و داد زدم
نادیا: بخور....
با تعجب نگام کرد
نادیا: از صبح هیچی نخوردیی مگه فتوسنتز میکنیی؟؟؟
دستشو به انوان تسلیم بالا گرفت
کوک: اوکی، میخورم، ارو باش
مودم و عوض کردم
نادیا: افرییین
وقتی از خوردنش مطمعن شدم به سمت در رفتم
نادیا: من برم بخوابم، چون میدونی که "اگه کم بخوابم چشمام پوف میکنه"
ادایه این ارایشگرا که با تلفن برایه فردا هماهنگ کردن و دراوردم
ولی یچیی
سری بر گشتم و بوسه ایی رو لبش گذاشتم از اتاق رفتم
part:۳۹
"ویو نادیا"
سرمو بالا اوردم و با خنده گفتم:
_ مطمعنن اگه میتونستی میومدی..مگه نه؟
کوک: صد درصد
دوباره سرم و گذاشت رو سینش، کاره همیشگیم
کوک: امروز چیشد؟
نادیا: یه لباس خیلی خوشگل انتخوام کردم،و چون نویدیش نشونت نمیدم تا شب عروسی ببینی عجب چییزیه...
کوک: میدونی که هر چقدر خوشگل تر شی بیشتر درد میکشی؟
نادیا: مهم نیست، راستی خودت؟
کوک: من کارم زیاد نیست،مطمعن باش عین همیشه جذابم
نادیا: مگه وقتی هست نباشی؟
بیشتر تو بقلش فشارم داد
کوک: راه افتادی بچه ...
نادیا: از ددیم یاد گرفتم
کوک: به به ....ددیه شما چجور ادمیه؟
نادیا: بسیار جذاب،خوش تیپ، هیکلش حرف نداره،یکم زیادی خوبه،شایدم بگم بهترین مردیه که دیدم...و بدونه که لازم نیست برام وقت بزاره یا نه، من از دوست داشتش دست نمیکشم ....اها و بگم...از دختر بچه ها خوشش میاد و میخواددنازه اون و بکشهه...
اخرشو شوخی گفتم
کوک: چه خوش شانشه که دختری مثل تو داره....
دیگه چییزی نگفتم و سعی کردم بخوابم
.......
با صدایه اجوما بیدار شدم .
اجوما: پاشو
نادیا: چییزی مونده نخریده باشیم؟
اجوما: کار داری دختر بلند شوو....
اوف
بلند شدم ک رفتم طبقه پایین
نادیا: جونگکوک!؟
اجوما: اتاق کارشون...
نادیا: میشه برم پییشش سری بیام؟
اجوما: قول میدم زود کارا تموم شه که بیشتر پیش باشی
نادیا: باشه
و الانم داشتن راجب رو میزیو خراکیایه عروسی ازم نظر میخواستن
هوا تاریک شده بود که دیگه از جام بلند شدم
نادیا: اجوما جونم تو خودت سلیقن حرف نداره بقیش با تو
و رفتم داخل اشپز خونه و با ریختن یه قهوه داخل فنجون و چندتا بیسکویید رفتم طبقه بالا
یعنی گشنشم نمیشه که نمیاد پایین؟
چند تا ضربه به در زدم
کوک: بله؟
صدامو عوض کردم و گفتم:
_ براتون قهوه اوردم
درو باز گردم و رفتم داخل
کوک: میلی ندارم مگه من گفتم بیاری؟
یرش تو کامپیوتر بودو یه نگا نمینداخت
نزدیک میز شدم و با صدایه اصلی گفتم:
_ اخه از صبح چییزی نخوردید
سرشو بالا گرفت
کوک:به به چه عجب یادی از ما کردی...
نادیا: منکه میخوام اگه کارا بزاره....الانم فرار کردم
کوک:من میل ندارم
خنده حرصی بهش کردم، و داد زدم
نادیا: بخور....
با تعجب نگام کرد
نادیا: از صبح هیچی نخوردیی مگه فتوسنتز میکنیی؟؟؟
دستشو به انوان تسلیم بالا گرفت
کوک: اوکی، میخورم، ارو باش
مودم و عوض کردم
نادیا: افرییین
وقتی از خوردنش مطمعن شدم به سمت در رفتم
نادیا: من برم بخوابم، چون میدونی که "اگه کم بخوابم چشمام پوف میکنه"
ادایه این ارایشگرا که با تلفن برایه فردا هماهنگ کردن و دراوردم
ولی یچیی
سری بر گشتم و بوسه ایی رو لبش گذاشتم از اتاق رفتم
- ۴۶.۷k
- ۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط