۵۹
۵۹
تهیونگ: چیو؟
تهجون: اینکه ا/ت فهمید که تو امریکا ازدواج کردی
تهیونگ: چی؟ چیمیگی؟
تهجون: خب فهمید دیگه خیلی ناراحت شد از من خواست باهم بریم یه جایی که تورو دیگه نبینه
تهیونگ: نوشیدنی خوردی؟ بیا برو گمشو بیرون
تهجون: اگه فک میکنی دروغ میدم یه زنگ به ا/ت بزن
تهیونگ: دلیلی ندارم بزنم
تهجون: پس مطمئن نیستی
تهیونگ: بیا زنگ زدم(مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد) شاید گوشیش خاموشه
تهجون: اینجارو ببین من الان بهش زنگ میزنم
ا/ت: الو
تهجون: الو ا/ت خوبی؟
ا/ت: ممنون تو خوبی؟
تهجون: منم خوبم وسایلتو جمع کردی؟
ا/ت: دارم جمع میکنم ولی فک کنم امروز تهیونگ میاد چیکار کنم
تهجون: براش فیلم بازی کن بعد فردا میام دنبالت
ا/ت: باشه
تهجون: خدافظ
ا/ت: خدافظ
تهیونگ:عوضی چه غلطی کردی؟
تهجون: دستتو میخوای رو من بلند کنی اقای دکتر کار خوبی نیست ولی اینو بدون ا/ت همه ی حرفای منو باور میکنه
تهیونگ: برو گمشو
سریع رفتم خونه ا/ت
ا/ت
داشتم وسایلمو جمع میکردم صدای درو شنیدم
م: ا/ت برو درو باز کن
ا/ت: نمیتونم
م: باشه
چند دقیقه بعد
م: ا/ت بیا تهیونگه
یه نفس عمیقی کشیدم و رفتم بیرون از اتاقم
#فیک
#سناریو
تهیونگ: چیو؟
تهجون: اینکه ا/ت فهمید که تو امریکا ازدواج کردی
تهیونگ: چی؟ چیمیگی؟
تهجون: خب فهمید دیگه خیلی ناراحت شد از من خواست باهم بریم یه جایی که تورو دیگه نبینه
تهیونگ: نوشیدنی خوردی؟ بیا برو گمشو بیرون
تهجون: اگه فک میکنی دروغ میدم یه زنگ به ا/ت بزن
تهیونگ: دلیلی ندارم بزنم
تهجون: پس مطمئن نیستی
تهیونگ: بیا زنگ زدم(مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد) شاید گوشیش خاموشه
تهجون: اینجارو ببین من الان بهش زنگ میزنم
ا/ت: الو
تهجون: الو ا/ت خوبی؟
ا/ت: ممنون تو خوبی؟
تهجون: منم خوبم وسایلتو جمع کردی؟
ا/ت: دارم جمع میکنم ولی فک کنم امروز تهیونگ میاد چیکار کنم
تهجون: براش فیلم بازی کن بعد فردا میام دنبالت
ا/ت: باشه
تهجون: خدافظ
ا/ت: خدافظ
تهیونگ:عوضی چه غلطی کردی؟
تهجون: دستتو میخوای رو من بلند کنی اقای دکتر کار خوبی نیست ولی اینو بدون ا/ت همه ی حرفای منو باور میکنه
تهیونگ: برو گمشو
سریع رفتم خونه ا/ت
ا/ت
داشتم وسایلمو جمع میکردم صدای درو شنیدم
م: ا/ت برو درو باز کن
ا/ت: نمیتونم
م: باشه
چند دقیقه بعد
م: ا/ت بیا تهیونگه
یه نفس عمیقی کشیدم و رفتم بیرون از اتاقم
#فیک
#سناریو
۲۶.۹k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.