رابطه سوخته (Burnt relationship )
رابطه سوخته (Burnt relationship )
part ³⁸
°سلام شما باید خانوم جه هوآ باشید درسته؟
♡س.. سلام بله شما؟
°من از طرف آقای مین یونسوک اومدم تا شما رو با خودم ببرم
♡من و با خودتون ببرید؟
°درسته ب این قراداد یه نگاهی بندازین
یه کاغذی رو جلوم گرفت و بهم نشونم داد
ازش گرفتم و داشتم بهش نگاهی مینداختم
هه بابام نه تنها منو شرطبندی کرده بلکه... عاه دختر اخه تو چقدر بدبختی ک بابات..اونی ک خیلی خیلی دوستت داشت تورو فروخته ب آدمی ک هیچی ازش نمیدونی
بی توجه نشستم تو ماشین
چشمام پر از بغض بود و هی داشتم روبروم رو نگاه میکردم
مامانم اومد طرف پنجره ی ماشین
☆جه هوآ؟
اهمیتی ندادم
☆مارو ببخش... واقعا مارو ببخش نمیخواستم اینجوری شه.. نمیخواستیم تو رو بفروشیم.. ببخش.. پول.. کم داشتیم و مجبور بودیم بخاطر آینده ی داداشت جه یون تورپ بفروشیم
هه دختر... باورم نمیشه اونا منو قربانی آینده ی داداشی ک هنوز خیلی کوچیکه کردن
خواسته های من اصلا براشون اهمیتی نداشت
از همون لحظه حس کردم خانواده ای ندارم
♡من شمارو نمیبخشم اما امیدوارم با خانواده ی سه نفره خوشبگذره بهتون.. منم میرم با خونواده ی جدیدم زندگی میکنم و یه چیز دیگه دوست ندارم وقتی میرم منو فراموش نکنین... من از همین حالا ب بعد شما رو فراموش میکنم..
☆جه هوآ نهههه خواهش میکنم مارو فراموش نکن*داد و گریه*
part ³⁸
°سلام شما باید خانوم جه هوآ باشید درسته؟
♡س.. سلام بله شما؟
°من از طرف آقای مین یونسوک اومدم تا شما رو با خودم ببرم
♡من و با خودتون ببرید؟
°درسته ب این قراداد یه نگاهی بندازین
یه کاغذی رو جلوم گرفت و بهم نشونم داد
ازش گرفتم و داشتم بهش نگاهی مینداختم
هه بابام نه تنها منو شرطبندی کرده بلکه... عاه دختر اخه تو چقدر بدبختی ک بابات..اونی ک خیلی خیلی دوستت داشت تورو فروخته ب آدمی ک هیچی ازش نمیدونی
بی توجه نشستم تو ماشین
چشمام پر از بغض بود و هی داشتم روبروم رو نگاه میکردم
مامانم اومد طرف پنجره ی ماشین
☆جه هوآ؟
اهمیتی ندادم
☆مارو ببخش... واقعا مارو ببخش نمیخواستم اینجوری شه.. نمیخواستیم تو رو بفروشیم.. ببخش.. پول.. کم داشتیم و مجبور بودیم بخاطر آینده ی داداشت جه یون تورپ بفروشیم
هه دختر... باورم نمیشه اونا منو قربانی آینده ی داداشی ک هنوز خیلی کوچیکه کردن
خواسته های من اصلا براشون اهمیتی نداشت
از همون لحظه حس کردم خانواده ای ندارم
♡من شمارو نمیبخشم اما امیدوارم با خانواده ی سه نفره خوشبگذره بهتون.. منم میرم با خونواده ی جدیدم زندگی میکنم و یه چیز دیگه دوست ندارم وقتی میرم منو فراموش نکنین... من از همین حالا ب بعد شما رو فراموش میکنم..
☆جه هوآ نهههه خواهش میکنم مارو فراموش نکن*داد و گریه*
۵.۸k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.