رابطه سوخته (Burnt relationship )
رابطه سوخته (Burnt relationship )
part ³⁹
شیشه پنجره رو کشیدم بالا مامانم محکم توی شیشه میکوبید
♡میشه لطفا برید
°بله چشم
راه افتادیم مامانم تند و تند دنبالمون میدوید اما دیگ نفس کم آورد و افتاد رو زمین و زار زار گریه میکرد و دستاشو ب زمین میکوبید
ویو بابای جه هوآ و جه یون:
مین یونسوک بهم دیشب پیام داد
(برای شرطبندی میدونم پولی نخواهی گرفت امل اگر میخوای پول زیادی بدست بیاری میتونی دخترتو بهم بفروشی و برای آینده پسرت برنامه ریزی کنی)
با پیامش نمیدونم چرا ولی خوشحال شدم
چند ساعت بعد بهم پیام داد و گفت ک برم پایین یکی از بادیگارداش قرارداد فروش جه هوآ رو میاره تا من امضاش کنم
در اتاق رو اروم باز کردم چون نمیخواستم کسی بیدار شه
نگاهی ب اتاق جه هوآ انداختم خواب بودن
ب سمت پله ها رفتم
و بعد از رسیدن ب طبقه ی پایین درو باز کردم
و رفتم توی کوچه
°سلام.. این قراردادی ک آقای مین بهم گفتن باید امضاش کنید
حس بدی داشتم از ی طرف نمیخواستم دختر یکی یدونمو اژ دست بدم از ی طرف میخواستم آینده ی پسرمو ب بهترین شکل ممکن برنامه ریزی کنم
برای همین اونو امضا کردم
فلش بک ب زمان حال
ویو بابای جه هوآ و جه یون:
الان اومدیم با جه یون توی پارک نزدیک خونه
میخواستم مطمعن شم جه هوآ رفته تا جه یون رو ببرم خونه
جه یون داشت توی استخر توپ بازی میکرد
یهو چشمم خورد ب جه هوآ داشت سوار ماشین میشد
مامانش گریه میکرد و پشت ماشین میدوید
اشکام داشتن رو صورتم غلط میخوردن
~بابا
"جانم؟
~شلا دالی گیه میتونی؟
" من گریه نمیکنم خوشگلم
~شلا دالی گیه میتونی ببین استاتو
"بازیت تموم شد؟
~آله الان خشته شدم میشه بلیم اونه؟
دستش رو گرفتم و با هم رفتیم سمت خونه
part ³⁹
شیشه پنجره رو کشیدم بالا مامانم محکم توی شیشه میکوبید
♡میشه لطفا برید
°بله چشم
راه افتادیم مامانم تند و تند دنبالمون میدوید اما دیگ نفس کم آورد و افتاد رو زمین و زار زار گریه میکرد و دستاشو ب زمین میکوبید
ویو بابای جه هوآ و جه یون:
مین یونسوک بهم دیشب پیام داد
(برای شرطبندی میدونم پولی نخواهی گرفت امل اگر میخوای پول زیادی بدست بیاری میتونی دخترتو بهم بفروشی و برای آینده پسرت برنامه ریزی کنی)
با پیامش نمیدونم چرا ولی خوشحال شدم
چند ساعت بعد بهم پیام داد و گفت ک برم پایین یکی از بادیگارداش قرارداد فروش جه هوآ رو میاره تا من امضاش کنم
در اتاق رو اروم باز کردم چون نمیخواستم کسی بیدار شه
نگاهی ب اتاق جه هوآ انداختم خواب بودن
ب سمت پله ها رفتم
و بعد از رسیدن ب طبقه ی پایین درو باز کردم
و رفتم توی کوچه
°سلام.. این قراردادی ک آقای مین بهم گفتن باید امضاش کنید
حس بدی داشتم از ی طرف نمیخواستم دختر یکی یدونمو اژ دست بدم از ی طرف میخواستم آینده ی پسرمو ب بهترین شکل ممکن برنامه ریزی کنم
برای همین اونو امضا کردم
فلش بک ب زمان حال
ویو بابای جه هوآ و جه یون:
الان اومدیم با جه یون توی پارک نزدیک خونه
میخواستم مطمعن شم جه هوآ رفته تا جه یون رو ببرم خونه
جه یون داشت توی استخر توپ بازی میکرد
یهو چشمم خورد ب جه هوآ داشت سوار ماشین میشد
مامانش گریه میکرد و پشت ماشین میدوید
اشکام داشتن رو صورتم غلط میخوردن
~بابا
"جانم؟
~شلا دالی گیه میتونی؟
" من گریه نمیکنم خوشگلم
~شلا دالی گیه میتونی ببین استاتو
"بازیت تموم شد؟
~آله الان خشته شدم میشه بلیم اونه؟
دستش رو گرفتم و با هم رفتیم سمت خونه
۶.۶k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.