the building infogyg پارت3
#the_building_infogyg #پارت3
سوک
من:الو می یونگ
می یونگ:آه سلام بگو
من:میتونی الآن حاضر شی بیام دنبالت باهم بریم خونه آچا
می یونگ:اوکی الآن فقط چرا؟چیزی شده؟
من:بیا بریم منم نمیدونم چی تومخش میچرخه
می یونگ:باشه بای
لباسامو برداشتم نگاهی بهشون کردم آخرم همون کت اسپرت پوشیدم با شلوارم کولمو انداختم به سمت خونه می یونگ شون راه افتادم به سمت خونه رفتم که یهو یکی جلوم سبز شد
*تف توام که اون نیستی
من:توکی هستی؟ منظورت چیه
پسره:آه شرمنده ولی بعدا آشنا میشیم از جاهایی خلوت برو
خندید
من:مسخره هع مردم چقدر مسخره میشن پوف روزگار مارو ببینا
می یونگ:شوهر سوک بیا بریم دیگه
من:اومدم اومدم
باهم راه افتادیم سمت خونه آچا
من:خبر دادی
می یونگ:آره اما مثل اینکه رکسانا بهش خبر داده
من:بنظرت موجودعجیبم چش شده؟
می یونگ:امیدوارم نگه کلا از مدرسه میره ما نصف عملیات کل کل باپسرا به موفقیت میرسه اون عاملشه بعدم بمب خنده گروه وگرنه ازمن وتو واون روانی نوتلا دلقک بازی برنمیاد
من:الآن رسما میخوایی بگی ما خنگیم تو این زمینه درسته
بشکنی زد وادامه
می یونگ:دقیقاااا
رسیدیم به در خونه در زدیم
رکسانا:اا بیاین داخل
در باز کرد وارد خونشون شدیم
من:موجود عجیبم بیا ببین کی اومده
آچا:اوه بابا سوکی چشم جنگلی من خوش اومدین بفرماین خانه خودتانه
من:بزنم بمیری چرا غیر حضوری برداشتی
رکسانا:دیگع لغو کرده
من:خوب شد چون میخواستیم بریم اردو.گفتیم.توام باشی
می هی: راستی بچه ها تو این چندوقته خبر دارین یه پسر تازه اومده نمیدونم کیه فقط میدونم تازه وارده
آچا:ببینم از کی اومده
من:آم فک کنم شیش ماهی میشه
آچا:هان خوب پس باید یه سلام بهش بکنم
خندیدم نیومده اونم میخواد بترسونه از خودش
من:خوب موضوع همینه فقط؟
تا آچا اومد حرف بزنه رکسانا پرید وسط حرفش
رکسانا:همه بیایم باهم پیش آچا زندگی کنیم
یکی زد پس کلش
آچا:این بادمجون واکس نزده نپر وسط حرفم
سوک
من:الو می یونگ
می یونگ:آه سلام بگو
من:میتونی الآن حاضر شی بیام دنبالت باهم بریم خونه آچا
می یونگ:اوکی الآن فقط چرا؟چیزی شده؟
من:بیا بریم منم نمیدونم چی تومخش میچرخه
می یونگ:باشه بای
لباسامو برداشتم نگاهی بهشون کردم آخرم همون کت اسپرت پوشیدم با شلوارم کولمو انداختم به سمت خونه می یونگ شون راه افتادم به سمت خونه رفتم که یهو یکی جلوم سبز شد
*تف توام که اون نیستی
من:توکی هستی؟ منظورت چیه
پسره:آه شرمنده ولی بعدا آشنا میشیم از جاهایی خلوت برو
خندید
من:مسخره هع مردم چقدر مسخره میشن پوف روزگار مارو ببینا
می یونگ:شوهر سوک بیا بریم دیگه
من:اومدم اومدم
باهم راه افتادیم سمت خونه آچا
من:خبر دادی
می یونگ:آره اما مثل اینکه رکسانا بهش خبر داده
من:بنظرت موجودعجیبم چش شده؟
می یونگ:امیدوارم نگه کلا از مدرسه میره ما نصف عملیات کل کل باپسرا به موفقیت میرسه اون عاملشه بعدم بمب خنده گروه وگرنه ازمن وتو واون روانی نوتلا دلقک بازی برنمیاد
من:الآن رسما میخوایی بگی ما خنگیم تو این زمینه درسته
بشکنی زد وادامه
می یونگ:دقیقاااا
رسیدیم به در خونه در زدیم
رکسانا:اا بیاین داخل
در باز کرد وارد خونشون شدیم
من:موجود عجیبم بیا ببین کی اومده
آچا:اوه بابا سوکی چشم جنگلی من خوش اومدین بفرماین خانه خودتانه
من:بزنم بمیری چرا غیر حضوری برداشتی
رکسانا:دیگع لغو کرده
من:خوب شد چون میخواستیم بریم اردو.گفتیم.توام باشی
می هی: راستی بچه ها تو این چندوقته خبر دارین یه پسر تازه اومده نمیدونم کیه فقط میدونم تازه وارده
آچا:ببینم از کی اومده
من:آم فک کنم شیش ماهی میشه
آچا:هان خوب پس باید یه سلام بهش بکنم
خندیدم نیومده اونم میخواد بترسونه از خودش
من:خوب موضوع همینه فقط؟
تا آچا اومد حرف بزنه رکسانا پرید وسط حرفش
رکسانا:همه بیایم باهم پیش آچا زندگی کنیم
یکی زد پس کلش
آچا:این بادمجون واکس نزده نپر وسط حرفم
۵.۷k
۳۰ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.