اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۳۲
(ویو نابی)
خواستم ازش رد بشم بهش اهمیت ندم که یهو صدام زد......
جونگ کوک: چرا داشتی در می رفتی
یکم مکث کردم و سرم برگردوندم
نابی: در نمی رفتم که ....... فقط ندیدمت
یکم مرموز نگاه کرد دستاش بغل کرد.......
جونگ کوک: منم که اسکل......سوارشو بریم
به سمت در ماشینش رفت وقتی دید قصد ندارم باهاش برم اومد دستام گرفت
و با خودش کشید و همون طور که داشت سوار ماشین می کردم گفت
جونگ کوک: با من بیا نمی خورمت.....
نابی : من کار دارم میشه بزاری برای بعد
اومد سوار شد و با خنده ....
جونگ کوک: خانم کوچولو از وقت ارزشمندت یکم به ما بده
پسر رو مخ کوچولو خودتی حوصله بحث ندارم وگرنه ادبت می کردم........
نابی: باشه بریم
جونگ کوک: چه عجب یک بار حرف گوش کردی
اهمیت به حرفش ندادم و سرم تکیه به شیشه ماشین دادم بیرون نگاه می کردم
حدود ۲۰ مین بعد رسیدیم جلوی یک زمین بازی ایستاد......
نابی: اومدیم اینجا چیکار
جونگ کوک: اومدیم بسکتبال بازی کنیم
پوف کلافه ای کشیدم
نابی: حوصله ندارم
جونگ کوک: دیگه اومدیم باید بازی کنیم
پیاده شد منم پشت سرش پیاده شدم پشت سرش راه می رفتم که رفت گوشه
زمین توپی برداشت اومد جلوم
جونگ کوک: بزار نشونت بدم چجوری بازی کنی .....توپ باید با دست راستت
بگیر
خاص توضیح بده که یهو پریدم وسط حرفش
نابی: بعد تمرکزت روی پای راستت بگیر بعد توپ با انگشتات بگیر اگه بخوام دقیق
بگم باید با نوک انگشت پرت کرد یکم فشار روی پای راست و یکم سبک کردن
پای چپ و توپه پرتاب می کنی داخل سبد ....و باید زاویه دیدت درست باشه
همه اینا یک نفس گفتم دهنش وا موند
جونگ کوک: بلد بودی
نابی: هوم....... داداشم یادم داده بود
جونگ کوک: کی یادت داد
نابی: زمانی که باهام آمریکا بودیم
جونگ کوک ؛ ....................
پارت ۳۲
(ویو نابی)
خواستم ازش رد بشم بهش اهمیت ندم که یهو صدام زد......
جونگ کوک: چرا داشتی در می رفتی
یکم مکث کردم و سرم برگردوندم
نابی: در نمی رفتم که ....... فقط ندیدمت
یکم مرموز نگاه کرد دستاش بغل کرد.......
جونگ کوک: منم که اسکل......سوارشو بریم
به سمت در ماشینش رفت وقتی دید قصد ندارم باهاش برم اومد دستام گرفت
و با خودش کشید و همون طور که داشت سوار ماشین می کردم گفت
جونگ کوک: با من بیا نمی خورمت.....
نابی : من کار دارم میشه بزاری برای بعد
اومد سوار شد و با خنده ....
جونگ کوک: خانم کوچولو از وقت ارزشمندت یکم به ما بده
پسر رو مخ کوچولو خودتی حوصله بحث ندارم وگرنه ادبت می کردم........
نابی: باشه بریم
جونگ کوک: چه عجب یک بار حرف گوش کردی
اهمیت به حرفش ندادم و سرم تکیه به شیشه ماشین دادم بیرون نگاه می کردم
حدود ۲۰ مین بعد رسیدیم جلوی یک زمین بازی ایستاد......
نابی: اومدیم اینجا چیکار
جونگ کوک: اومدیم بسکتبال بازی کنیم
پوف کلافه ای کشیدم
نابی: حوصله ندارم
جونگ کوک: دیگه اومدیم باید بازی کنیم
پیاده شد منم پشت سرش پیاده شدم پشت سرش راه می رفتم که رفت گوشه
زمین توپی برداشت اومد جلوم
جونگ کوک: بزار نشونت بدم چجوری بازی کنی .....توپ باید با دست راستت
بگیر
خاص توضیح بده که یهو پریدم وسط حرفش
نابی: بعد تمرکزت روی پای راستت بگیر بعد توپ با انگشتات بگیر اگه بخوام دقیق
بگم باید با نوک انگشت پرت کرد یکم فشار روی پای راست و یکم سبک کردن
پای چپ و توپه پرتاب می کنی داخل سبد ....و باید زاویه دیدت درست باشه
همه اینا یک نفس گفتم دهنش وا موند
جونگ کوک: بلد بودی
نابی: هوم....... داداشم یادم داده بود
جونگ کوک: کی یادت داد
نابی: زمانی که باهام آمریکا بودیم
جونگ کوک ؛ ....................
- ۱۰.۶k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط