رمان
#رمان
𝐍𝐚𝐦𝐞 : چرا من ؟
پارت ²⁸
اهورا
بدون اینکه جوابم رو بده کنارم نشست و نیم خیزم کرد ، بریده بریده و با لکنت از ترس اینکه باز بخواد خونم رو بمکه عقب رفتم و پرسیدم چیکار میکنی ؟
باز هم جوابم رو نداد و زخمم رو چک ، انگار پانسمان شده بود ولی کِی ؟ خون ریزی داشت پس دوباره پانسمانش کرد
از بیرون صدای شکستن وسایل میومد و کسی داد میزد ، سمت در رفتم تا ببینم چخبره اما درو قفلش کرد :
میخوام برم
- هر موقع که من صلاح دونستم میری
•••
دقایق برام مثل ساعات میگذشت و زمان زیادی اسیر این چهاردیواری بودم ، اون روی کاناپه و من روی زمین نشسته بودیم ، از پنجره به بیرون نگاه میکرد ، حالا از نزدیک میتونستم بهتر نگاهش کنم ، انگشتای کشیدش با انگشتر های عجیب غریب گرفتار بودن ، جدا صورت مرموز و چشمای ترسناکی داشت ، حالا که میبینم یخورده شبیه به انیمه هاست برای همین استایلش رو میپرستم
- از زل زدن بهم خسته نشدی ؟
خجالت زده سرم رو انداختم پایین ولی فکری که از ذهنم عبور کرد باعث شد سرم تیر بکشه ، نکنه اون دندونی که توی جعبه اکسسوری عمو بود ، از این دوندون ها باشه ؟
● میخوام دندوناتو ببینم
پوزخندی نثارم کرد نفس عمیقی برای اروم شدنم کشیدم :
بنظرت این دفعه اونقدری که تو برام گذشته رو تعریف کردی با دردی که به من دادی و خونی که ازم گرفتی برابر بودن ؟
وقتی سکوتش رو دیدم ادامه دادم :
نه ، برابر نبودن ، پس بهم دندونات رو نشون بده و بهم بگو چرا و چطور خون من خوردی
- من ومپایر نیستم ..
● پس چطور تونستی خون بخوری ؟
- من دورگم
مغزم داشت سوت میکشید ، یعنی چی دورگست ؟ دو رگه بودن چه ربطی به خون خوردن داره ؟ ...
نویسنده : آبان
میدونم خیلی با جزئیات مینویسم و خودمم خوشم نمیاد ..
خواستید به صورت ناشناسم خودتون رو خالی کنید و یا سوالی حرفی داشتید من هستم ->
https://daigo.ir/secret/6249888941
𝐍𝐚𝐦𝐞 : چرا من ؟
پارت ²⁸
اهورا
بدون اینکه جوابم رو بده کنارم نشست و نیم خیزم کرد ، بریده بریده و با لکنت از ترس اینکه باز بخواد خونم رو بمکه عقب رفتم و پرسیدم چیکار میکنی ؟
باز هم جوابم رو نداد و زخمم رو چک ، انگار پانسمان شده بود ولی کِی ؟ خون ریزی داشت پس دوباره پانسمانش کرد
از بیرون صدای شکستن وسایل میومد و کسی داد میزد ، سمت در رفتم تا ببینم چخبره اما درو قفلش کرد :
میخوام برم
- هر موقع که من صلاح دونستم میری
•••
دقایق برام مثل ساعات میگذشت و زمان زیادی اسیر این چهاردیواری بودم ، اون روی کاناپه و من روی زمین نشسته بودیم ، از پنجره به بیرون نگاه میکرد ، حالا از نزدیک میتونستم بهتر نگاهش کنم ، انگشتای کشیدش با انگشتر های عجیب غریب گرفتار بودن ، جدا صورت مرموز و چشمای ترسناکی داشت ، حالا که میبینم یخورده شبیه به انیمه هاست برای همین استایلش رو میپرستم
- از زل زدن بهم خسته نشدی ؟
خجالت زده سرم رو انداختم پایین ولی فکری که از ذهنم عبور کرد باعث شد سرم تیر بکشه ، نکنه اون دندونی که توی جعبه اکسسوری عمو بود ، از این دوندون ها باشه ؟
● میخوام دندوناتو ببینم
پوزخندی نثارم کرد نفس عمیقی برای اروم شدنم کشیدم :
بنظرت این دفعه اونقدری که تو برام گذشته رو تعریف کردی با دردی که به من دادی و خونی که ازم گرفتی برابر بودن ؟
وقتی سکوتش رو دیدم ادامه دادم :
نه ، برابر نبودن ، پس بهم دندونات رو نشون بده و بهم بگو چرا و چطور خون من خوردی
- من ومپایر نیستم ..
● پس چطور تونستی خون بخوری ؟
- من دورگم
مغزم داشت سوت میکشید ، یعنی چی دورگست ؟ دو رگه بودن چه ربطی به خون خوردن داره ؟ ...
نویسنده : آبان
میدونم خیلی با جزئیات مینویسم و خودمم خوشم نمیاد ..
خواستید به صورت ناشناسم خودتون رو خالی کنید و یا سوالی حرفی داشتید من هستم ->
https://daigo.ir/secret/6249888941
۲.۸k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.