پارت
پارت ۴
روز ها گذشت و ات هر دلیلی برای
نزدیک شدن به جونگکوک
یه جوری که ات و جونگکوک
باهم دوست شده بودن البته از نظر
جونگکوک یه دوست بودن
چون ات جونگکوک رو فقط یه قاتل میدید
که یکی از عزیز ترین کسشو کشته
روز ها گذشت ولی ات و پدرش
هنوز به هدفشون نرسیده بودن
و این باعث عصبانیتش میشود
یه روز ات توسط یه نفر بیهوش میشه
و وقتی که بیدار میشه میبینه که به
یه صندلی تا طناب بسته شده
سونگ هو: دختره بی ارزش بلاخره بیدار شدی
ات: اه سرم
ات: چرا به صندلی بسته شدم
ات: ........( تعجب)
ات: چرا منو به صندلی بستی
سونگ هو: چون فهمیدم منو نمیتونی منو به هدفم برسونی یعنی کشتن جونگکوک
ات: مگه تو... نیستی
همه ی جای خالی ها جوابش فقط یه چیزه
اگه فهمیدین تو کامنت بهم بگین
روز ها گذشت و ات هر دلیلی برای
نزدیک شدن به جونگکوک
یه جوری که ات و جونگکوک
باهم دوست شده بودن البته از نظر
جونگکوک یه دوست بودن
چون ات جونگکوک رو فقط یه قاتل میدید
که یکی از عزیز ترین کسشو کشته
روز ها گذشت ولی ات و پدرش
هنوز به هدفشون نرسیده بودن
و این باعث عصبانیتش میشود
یه روز ات توسط یه نفر بیهوش میشه
و وقتی که بیدار میشه میبینه که به
یه صندلی تا طناب بسته شده
سونگ هو: دختره بی ارزش بلاخره بیدار شدی
ات: اه سرم
ات: چرا به صندلی بسته شدم
ات: ........( تعجب)
ات: چرا منو به صندلی بستی
سونگ هو: چون فهمیدم منو نمیتونی منو به هدفم برسونی یعنی کشتن جونگکوک
ات: مگه تو... نیستی
همه ی جای خالی ها جوابش فقط یه چیزه
اگه فهمیدین تو کامنت بهم بگین
- ۳.۳k
- ۳۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط