نقاب عشق
نقاب عشق
#پارت۹
سابیرینا:بله قربان تمیز کردم !
تهیونگ: تمیز کردی که اینقدر کثیفه ؟
سابیرینا:ببخشید اونجا رو یادم رفت .....(خودش رو سعی کرد بچسبونه به تهیونگ که)
تهیونگ: این بارو نادیده میگیرم دفعه ی بعد نادیده گرفتن در کار نیست
سابیرینا:بله چشم
به سمت کشو رفتم تا دستبند رو بردارم که دیدم یه کاغذ هم کنار دستبنده بازش کردم و شروع به خودنش کردم انگار ا/ت نوشته بود .که سابیرینا شروع به حرف زدن کردم(اون حرف زدن نیست انگه ور ماختی(چونه زدنه)
سابیرینا:منم خوندمش ،ولی فکر نمیکردم ا/ت اینقدر هرزه باشه !ارباب به نظرم درست نیست اجازه بدید اون اینجا بمونه
من قبلا دست خط ا/ت رو دیده بودم وقتی که اومد اینجا قبل رفتن یه کاغذ بهم داد که روش نوشته بود که بعضی وقت ها باید برم بیرون (چیزی به ذهنم نرسید)واسه همین فهمیدم خط ا/ت نیست
تهیونگ: سابیرینا؟
سابیرینا:بله قربان؟
تهیونگ: من دستم درد میکنه میشه اینجا چیزی که میگم رو بنویسی ؟
سابیرینا:بله قربان بفرمایید
تهیونگ: بنویس....(شما یه چیز تصور کنید من به ذهنم نمیرسه 😊😉)
کاغذ رو ازش گرفتم دست خط یکی بود ،برگشتم سمتشو دوتا کاغذ رو نشونش دادم که خودش هم متوجه شد و با یه لحن لوس و با یه گریه ی بچه گونه فکر کرد که من خرم و گفت:
سابیرینا:ببخشید قربان ....قصد بدی ندارم (گریه)هقق...هقق ببخشید
تهیونگ: بگیر واسه خودت .
و از اتاق خارج شدم و به همین روال اینجوری بگیه رو هم تست کردم که روز اول به پایان رسید !.
تهیونگ: خب روز اول به پایان رسید جز دو سه نفر همه قبول شدن .
یه خدمتکار:ارباب میشه اونایی که رد شدن رو بگید ؟
تهیونگ: آخر مسابقه میفهمید !
"ویو ا/ت "
بالاخره روز اول مسابقه تموم .وارد اتاقم شدم و روی تخت ولو شدم
ا/ت :تف تو این زندگی(وضعیت من هر روز صبح موقع شروع مدرسه ها)چرا من باید اینجا باشم ؟(نفس عمیق)
دیگه چشمام از خسته گی گرم شد و خوابم برد .
"ویو صبح "
صبح از خواب پاشدم و خوابالو به آینه ی کنار تختم نگاه کردم .موهام شبیه جنگل آمازون شده بود .پاشدم و لنگون لنگون مثل پنگوئن به سمت حموم رفتم و کاری شخصیم رو انجام دادم و اومدم بیرون .
رفتم سمت آشپز خونه ....
ا/ت:این روزا خیلی میخوابم ...وای کمرم
در یخچال رو بازم کردم که صدایی نظرم رو جلب کرد .
۰۰۰:کیم تهیونگ....هوووویییی خرس گنده کجاییییییییی؟(داد)
ا/ت :اون دیگه کیه؟
رفتم از آشپز خونه بیرون یه پسر با شونه های پهن و قد بلند پایین پله ها ایستاده بود و داشت...
ادامه دارد .
بگید ببینم اون پسر کیه؟یه آرمی واقعی میفهمه😂😂😅😅
#پارت۹
سابیرینا:بله قربان تمیز کردم !
تهیونگ: تمیز کردی که اینقدر کثیفه ؟
سابیرینا:ببخشید اونجا رو یادم رفت .....(خودش رو سعی کرد بچسبونه به تهیونگ که)
تهیونگ: این بارو نادیده میگیرم دفعه ی بعد نادیده گرفتن در کار نیست
سابیرینا:بله چشم
به سمت کشو رفتم تا دستبند رو بردارم که دیدم یه کاغذ هم کنار دستبنده بازش کردم و شروع به خودنش کردم انگار ا/ت نوشته بود .که سابیرینا شروع به حرف زدن کردم(اون حرف زدن نیست انگه ور ماختی(چونه زدنه)
سابیرینا:منم خوندمش ،ولی فکر نمیکردم ا/ت اینقدر هرزه باشه !ارباب به نظرم درست نیست اجازه بدید اون اینجا بمونه
من قبلا دست خط ا/ت رو دیده بودم وقتی که اومد اینجا قبل رفتن یه کاغذ بهم داد که روش نوشته بود که بعضی وقت ها باید برم بیرون (چیزی به ذهنم نرسید)واسه همین فهمیدم خط ا/ت نیست
تهیونگ: سابیرینا؟
سابیرینا:بله قربان؟
تهیونگ: من دستم درد میکنه میشه اینجا چیزی که میگم رو بنویسی ؟
سابیرینا:بله قربان بفرمایید
تهیونگ: بنویس....(شما یه چیز تصور کنید من به ذهنم نمیرسه 😊😉)
کاغذ رو ازش گرفتم دست خط یکی بود ،برگشتم سمتشو دوتا کاغذ رو نشونش دادم که خودش هم متوجه شد و با یه لحن لوس و با یه گریه ی بچه گونه فکر کرد که من خرم و گفت:
سابیرینا:ببخشید قربان ....قصد بدی ندارم (گریه)هقق...هقق ببخشید
تهیونگ: بگیر واسه خودت .
و از اتاق خارج شدم و به همین روال اینجوری بگیه رو هم تست کردم که روز اول به پایان رسید !.
تهیونگ: خب روز اول به پایان رسید جز دو سه نفر همه قبول شدن .
یه خدمتکار:ارباب میشه اونایی که رد شدن رو بگید ؟
تهیونگ: آخر مسابقه میفهمید !
"ویو ا/ت "
بالاخره روز اول مسابقه تموم .وارد اتاقم شدم و روی تخت ولو شدم
ا/ت :تف تو این زندگی(وضعیت من هر روز صبح موقع شروع مدرسه ها)چرا من باید اینجا باشم ؟(نفس عمیق)
دیگه چشمام از خسته گی گرم شد و خوابم برد .
"ویو صبح "
صبح از خواب پاشدم و خوابالو به آینه ی کنار تختم نگاه کردم .موهام شبیه جنگل آمازون شده بود .پاشدم و لنگون لنگون مثل پنگوئن به سمت حموم رفتم و کاری شخصیم رو انجام دادم و اومدم بیرون .
رفتم سمت آشپز خونه ....
ا/ت:این روزا خیلی میخوابم ...وای کمرم
در یخچال رو بازم کردم که صدایی نظرم رو جلب کرد .
۰۰۰:کیم تهیونگ....هوووویییی خرس گنده کجاییییییییی؟(داد)
ا/ت :اون دیگه کیه؟
رفتم از آشپز خونه بیرون یه پسر با شونه های پهن و قد بلند پایین پله ها ایستاده بود و داشت...
ادامه دارد .
بگید ببینم اون پسر کیه؟یه آرمی واقعی میفهمه😂😂😅😅
۸.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.