p4

p4

هه سو: ببین من دارم زود تر تو میرم بیا دیکه جین(خنده)
جین: بااااشه اومدمممممم(خنده شیشه پاکنی)

فلش بک حال:

خاطراتم یادم اومد اشک میریختم هوا کاملا تاریک شده بود بلند شدم و اتیش و خاموش کردم و به سمت خونه راه افتادم

هه سو: گوه توش دوباره باید بارون بیاد هوف

شده بودم مثل موش اب کشیده سر تا پام خیس بود کلید رو کردم تو در و وارد شدم انتظار داشتم مامانم بیاد بزنه تو گوشم ولی خبری نبود ازش، ساعتو نگاه کردم، ساعت ۱۲شب بود و خبری از کسی نبود محل ندادم و رفتم تو اتاقم لباسامو عوض کردم و به اتفاق های امروزفک. کردم

هه سو: شت خابم نمیبره چه کار. کنم
بلند شدم نشستم رو تخت و رفتم سر کمدم یکم ور برم به خودم، داشتم تمیز میکردم نصف شبی. که یه جعبه دیدم

هه سو: این همون جعبه ای بود که جین برای تولدم گرفت(خنده تلخ)

در جعبه رو باز کردم کلی شکلات و خورامی توش بود، یه جعبه کوچیک بود درشو باز کردم یه گردنبند داخلش بود در اوردم و انداختمش دور گردنم و دست کشیدم روش، چندتا عکس هم ته جعبه بود، درشون اوردم و نکاهشون میکردم، تو حال خودم بودم
صدای خنده میومد ترسیدم و در اتاقمث قفل کردم

م/هه سو:(خنده مثل صدای جیغ)
هه سو: اون... اون ادم نیست (گریه بدون صدا)

در دهنمو گرفتم که نفهمه من تو اتاقم، صدای قدم هاش نزدیک میشد
هه سو:خدایا توروخداکمکم کن خدایااااا(گریه)

داشتم گریه میکردم که پنجر اتاق خورد و خامشیر شد یکی سنگ بزرگی زد تو شیشه ترسیدم و خودمو کنار تخت جمع کردم و گریه میکردم

یه پسر وارد اتاقم شد چون تارسک بود و ماسک زده بود نتونستم تشخیص بدم کیه اومد سمتم و دستمالی گذاشت رو دهنم و بیهوش شدم

چشمامو اروم باز کردم، تو یه اتاق خیلی تاریک بودم هیچی پیدا نبود
هه سو: مـ.... من کجام چرا بستینم، بازم کنین شما دیگه کدوم خرایی هستین باشمام یکی بیاد منو باز کنه

چون همه جا تاریک بود چیزی معلوم نبود در با شتاب باز شد، یه مرد هیکلی خوش اندام که دونفر ادم اینور اونورش بود انگار بادیگارداش بودن تومدن داخل، نور زیادی بود چیزی پیدا نبود

هه سو: تو.... تو دیکه کی هستی
_عا پس جولیا تویی(خنده)
صداش خیلی برام اشنا بود انگار قبلا شنیده
بودم صداشو

هه سو: اشتباه میکنین و جولیا نیستم
چراغ هارا روشن کردن چشمامو بستم چون چشمام هنوز به روشنایی عادت نکرده بود چشمامو که باز کردم اون مرده رو نکاه کردم خشکم زد

هه سو: ت..... ت..... تو(گریه)