p3
قطع میکنه اگه تهیونگ از پیشش فرار کنه یا به حرفاش گوش
نده . اما تهیونگ میخواست امتحان کنه. انقدر این مدت هر بار
که با مواد توی جیبش از خونه بیرون رفته بود و تو جاهای
خطرناک و خونه های جورواجور رفتوآمد داشت استرس و
فشار رو تحمل کرده بود که دیگه نمیتونست ادامه بده.
مخصوصا وقتایی که مواد رو برای بار یا کالب میبرد و تا
لحظهی خروجش هزار بار دستمالی میشد.
وقتی فشار دست مرد روی چونهش زیاد شد سرش رو باال
آورد و تو چشماش خیره شد.
لباش رو با زبون خیس کرد و گفت:
- ل-لطفا...فقط بزار برم.
تقریبا التماس کرد و امیدوار بود دل مرد کمی به رحم بیاد.دستاش رو تو جیب
سوئیشرتش کرد و به سمت خیابون اصلی راه افتاد تا با تاکسی
به خونه برگرده.
صدای زنگ گوشیش و اسمی که روش افتاد باعث شد لبخند
بزنه.
-اوه...سالاام مامان
-من واقعا خوبم . نگران نباشید.
-حتما همهشو میخورم.
-نه بهترمآره آره لباس گرم میپوشم.
این رو گفت و دستش رو برای تاکسیای که تو خیابون حرکتامتحان؟ خب امممم...فکر کنم با نمرهی کمی قبول بشم.
میکرد تکون داد.
وقتی توی تاکسی نشسته بود و تماس قطع شده بود روی
صورتش هنوزم اثر لبخند بود . اون واقعا احساس خوشبختی
میکرد.
از اینکه پدر و مادرش ازش دور بودن و توی بوسان زندگی
میکردن ناراحت بود اما اینکه همیشه حمایت اونهارو داشت
باعث میشد عمیقا حس دلگرمی داشته باشه.
------------------------
بسته رو جلوش پرت کرد.
-اگه پول اینم از دست بدی این دفعه فقط به یه کتک ختم نمیشه.تهیونگ از استرس پوست گوشهی لبش رو میجوید و سعی
میکرد به "پدرش" نگاه نکنه.
سرشو باال آورد و تو چشمای بزرگترین ترس زندگیش نگاهفهمیدی؟
کرد.
پدرش با پوزخند از صندلی پشت میز بلند شد
.تهیونگ تکونیمی-میخوام...من...من دیگه نمیخوام این کار رو بکنم.
خورد و تو جاش کمی لرزید .دوباره سرش رو پایین انداخت.
مرد روبروش قرار گرفت و چونهشو با فشار زیادی تو دستش
گرفت.
تهیونگ زبونش نمیچرخید که جواب بده. میدونست که اینوتوی به درد نخور االن چی گفتی؟
نمیخواد. فقط میخواست مرد روبروش راحتش بذاره. اما
میترسید حرفشو تکرار کنه. اگه تا حاال هم به خواستهی پدرش
مواداشو جابجا کرده بود به خاطر مادرش بود که روی تخت
اتاق بغلی افتاده بود.
این مرد همیشه تهدیدش میکرد که اون دستگاه
های لعنتی روقطع میکنه اگه تهیونگ از پیشش فرار کنه یا به حرفاش گوش
نده . اما تهیونگ میخواست امتحان کنه. انقدر این مدت هر بار
که با مواد توی جیبش از خونه بیرون رفته بود و تو جاهای
خطرناک و خونه های جورواجور رفتوآمد داشت استرس و
فشار رو تحمل کرده بود که دیگه نمیتونست ادامه بده.
مخصوصا وقتایی که مواد رو برای بار یا کالب میبرد
نده . اما تهیونگ میخواست امتحان کنه. انقدر این مدت هر بار
که با مواد توی جیبش از خونه بیرون رفته بود و تو جاهای
خطرناک و خونه های جورواجور رفتوآمد داشت استرس و
فشار رو تحمل کرده بود که دیگه نمیتونست ادامه بده.
مخصوصا وقتایی که مواد رو برای بار یا کالب میبرد و تا
لحظهی خروجش هزار بار دستمالی میشد.
وقتی فشار دست مرد روی چونهش زیاد شد سرش رو باال
آورد و تو چشماش خیره شد.
لباش رو با زبون خیس کرد و گفت:
- ل-لطفا...فقط بزار برم.
تقریبا التماس کرد و امیدوار بود دل مرد کمی به رحم بیاد.دستاش رو تو جیب
سوئیشرتش کرد و به سمت خیابون اصلی راه افتاد تا با تاکسی
به خونه برگرده.
صدای زنگ گوشیش و اسمی که روش افتاد باعث شد لبخند
بزنه.
-اوه...سالاام مامان
-من واقعا خوبم . نگران نباشید.
-حتما همهشو میخورم.
-نه بهترمآره آره لباس گرم میپوشم.
این رو گفت و دستش رو برای تاکسیای که تو خیابون حرکتامتحان؟ خب امممم...فکر کنم با نمرهی کمی قبول بشم.
میکرد تکون داد.
وقتی توی تاکسی نشسته بود و تماس قطع شده بود روی
صورتش هنوزم اثر لبخند بود . اون واقعا احساس خوشبختی
میکرد.
از اینکه پدر و مادرش ازش دور بودن و توی بوسان زندگی
میکردن ناراحت بود اما اینکه همیشه حمایت اونهارو داشت
باعث میشد عمیقا حس دلگرمی داشته باشه.
------------------------
بسته رو جلوش پرت کرد.
-اگه پول اینم از دست بدی این دفعه فقط به یه کتک ختم نمیشه.تهیونگ از استرس پوست گوشهی لبش رو میجوید و سعی
میکرد به "پدرش" نگاه نکنه.
سرشو باال آورد و تو چشمای بزرگترین ترس زندگیش نگاهفهمیدی؟
کرد.
پدرش با پوزخند از صندلی پشت میز بلند شد
.تهیونگ تکونیمی-میخوام...من...من دیگه نمیخوام این کار رو بکنم.
خورد و تو جاش کمی لرزید .دوباره سرش رو پایین انداخت.
مرد روبروش قرار گرفت و چونهشو با فشار زیادی تو دستش
گرفت.
تهیونگ زبونش نمیچرخید که جواب بده. میدونست که اینوتوی به درد نخور االن چی گفتی؟
نمیخواد. فقط میخواست مرد روبروش راحتش بذاره. اما
میترسید حرفشو تکرار کنه. اگه تا حاال هم به خواستهی پدرش
مواداشو جابجا کرده بود به خاطر مادرش بود که روی تخت
اتاق بغلی افتاده بود.
این مرد همیشه تهدیدش میکرد که اون دستگاه
های لعنتی روقطع میکنه اگه تهیونگ از پیشش فرار کنه یا به حرفاش گوش
نده . اما تهیونگ میخواست امتحان کنه. انقدر این مدت هر بار
که با مواد توی جیبش از خونه بیرون رفته بود و تو جاهای
خطرناک و خونه های جورواجور رفتوآمد داشت استرس و
فشار رو تحمل کرده بود که دیگه نمیتونست ادامه بده.
مخصوصا وقتایی که مواد رو برای بار یا کالب میبرد
۵.۸k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.