تلخ شده p11

لبخند خسته ای گوشه لبش جا می‌گیرد

"به لطف شما زندم " Rachel

دست چپش را می‌گیرد و آهسته می‌فشارد

"نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم راشل،تو خودتو سپر بلای زوئی کردی و تمام این ریسک رو به جون خریدی " jk

" این چه حرفیه من وظیفم رو انجام دادم" Rachel

زوئی با چشمان براقش به دست آتل بندی راشل خیره می‌شود

" اوما نزدیک بود آپا رو سکته بدی " zoei

جئون نفس پر فشاری بیرون می‌دهد و راشل خجالت زده نگاهش را می‌دزدد
ناگهان در با صدای بدی باز می‌شود که هر سه نفر سمت در می‌چرخند
زنی با صورتی پر از چین و چروک و لباس هایی گران قیمت وارد می‌شود و با دیدن جسم روی تخت راشل بغضش می‌شکند

"دخترم چه بلایی سرت اومده ؟"

" تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟" Rachel

جئون متعجب به چهره عصبی و سرخ راشل خیره می‌شود

" دخترم الان وقت این حرفا نیست باید برگردی خونه تا ازت مراقبت کنم"

راشل بی توجه به حضور رئیسش و زوئی جیغ می کشد

" برو بیرون قاتل !" Rachel

مردی که پشت سر زن بود با پوزخند جلو می آید

" فکرش رو که میکنم حالت خیلی بده و واقعا نیاز داری برگردی خونه "

جسم راشل لرز شدیدی می‌کند که جئون نگران می‌شود

" گمشید بیرون با هردوتونم!
کی به شماها گفته بیاید اینجا ؟" Rachel

"دخترم ما والدین توییم معلومه خودمون رو میرسو..."

جیغ همراه گریه می‌کشد

" خفه شو من نه مادر دارم نه پدر قاتلی مثل شما حاضرم بمیرم ولی شماها نیاید عیادتم!" Rachel

پرستار با نگرانی وارد اتاق شد

" بهشون بگو بره بیرون من نمیخوام قاتل خواهرم رو ببینم!" Rachel

لباس جئون را در مشت می‌گیرد و با گریه به صورتش چشم می‌دوزد

" بگو برن بیرون خواهش میکنم من اینا رو نمیشناسم دارن دروغ میگن من مادر و پدر ندارم التماس میکنمممم" Rachel

جئون او را در آغوش می‌گیرد تا کمی آرام شود،هرم نفس های کوتاه راشل همراه اشک بر گردن لختش پخش می‌شود و آرامش عجیبی درون تنش احساس می‌شود

اخمی به چهره مادر و پدر راشل می‌کند که هر دو بیرون می‌روند

اشک هایش بند نمی آید، دستم زیر چشم هایش هدایت می‌شود و با نوازش قطرات درشت اشک را از روی گونه ی لطیفش کنار میزنم

" چرا نمیخوای پدر و مادرت رو ببینی ؟"jk
دیدگاه ها (۸)

تلخ شده p12

تلخ شدهp13

تلخ شده p10

تلخ شده p9

𝑭𝒓♡𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part¹³" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط