تلخ شدهp13
_یک ماه بعد_*احساسات عجیب غریب*
با لبخند موهای لطیف زوئی را دو گوشی می بندد و با گیر قرمزی موهای جلو را فیکس میکند
تینت کم رنگی بر روی لب های کوچکش میکشد
زوئی با ذوق جلوی آینه ی قدی دور میزند
"اوما من خوشگل شدم؟!" zoei
اراشل با شیطنت لبخند میزند و لپ های نرم زوئی را می کشد
" شما که خوشگل هستی فقط امشب دل همه رو میبری مخصوصا بابا کوکی رو !" Rachel
زوئی با دلربایی میخندد و به لباس جذب و خوش رنگ ایریس اشاره میکند
" تو هم خوشگل شدی مامانی " zoei
در باز میشود
جئون با چهره ای خسته سمت اتاق قدم بر میدارد و با باز کردن در قلبش تکان شدیدی میخورد؛راشل!
بی توجه به دخترش که ذوق زده منتظر نگاه اوست با دو گام بلند خودش را به راشل میرساند و با گرفتن کمرش لب هایش را مهر دو گیلاس رژ خورده ی راشل میکند و عمیق می بوسد!
راشل و زوئی هر دو با تعجب به جئون جشم می دوزند اما او با چشمانی بسته لب های خوش فرم راشل را می بوسد و تمام تنش غرق در خواستن میشود
مک عمیقی میگیرد که ناگهان به خودش می آید و سریع کنار می کشد
سرش به سمت پایین سقوط می کند
"متاسفم...یه لحظه کنترلم رو از دست دادم" jk
زوئی پا بر روی زمین می کوبد
" آپا این نامردیه!
امشب شب تولد منه و تو اصلا به من نگاه نکردی و فقط نگاهت به اوماست!" zoei
راشل شرم زده اتاق را ترک میکند
لیوان آبی سر می کشد و با دست صورتش را باد میزند تا بوسه ی خیس جئون را فراموش کند
کوک در حالی که لباس هایش را تعویض کرده است پایین می آید و بار دیگر اندام زیبای راشل را بر انداز میکند
لب های خشک شده اش را لیس میزند و پشت گردنش را دست می کشد و با عرق مواجه میشود !
راشل کیک و شیرینی های رنگی رنگی که مخصوص تولد زوئی پخته بود را روی میز منظم چیده و همراه دختر کوچکش رقص کوتاهی میرود
زوئی احساس میکند در قصر زندگی میکند و پرنسس آن قصر شیرین است!
"آپا نوبت توئه با اوما برقصی !" zoei
جئون بزاق دهنش را به سختی پایین میدهد و بعد سمت راشل گام بر میدارد
بدن ها مماس همدیگر میشوند و گویی حال جئون دگرگون تر از سابق میگردد!
راشل چرخی میزند و پشتش مماس جئون میشود
با لبخند موهای لطیف زوئی را دو گوشی می بندد و با گیر قرمزی موهای جلو را فیکس میکند
تینت کم رنگی بر روی لب های کوچکش میکشد
زوئی با ذوق جلوی آینه ی قدی دور میزند
"اوما من خوشگل شدم؟!" zoei
اراشل با شیطنت لبخند میزند و لپ های نرم زوئی را می کشد
" شما که خوشگل هستی فقط امشب دل همه رو میبری مخصوصا بابا کوکی رو !" Rachel
زوئی با دلربایی میخندد و به لباس جذب و خوش رنگ ایریس اشاره میکند
" تو هم خوشگل شدی مامانی " zoei
در باز میشود
جئون با چهره ای خسته سمت اتاق قدم بر میدارد و با باز کردن در قلبش تکان شدیدی میخورد؛راشل!
بی توجه به دخترش که ذوق زده منتظر نگاه اوست با دو گام بلند خودش را به راشل میرساند و با گرفتن کمرش لب هایش را مهر دو گیلاس رژ خورده ی راشل میکند و عمیق می بوسد!
راشل و زوئی هر دو با تعجب به جئون جشم می دوزند اما او با چشمانی بسته لب های خوش فرم راشل را می بوسد و تمام تنش غرق در خواستن میشود
مک عمیقی میگیرد که ناگهان به خودش می آید و سریع کنار می کشد
سرش به سمت پایین سقوط می کند
"متاسفم...یه لحظه کنترلم رو از دست دادم" jk
زوئی پا بر روی زمین می کوبد
" آپا این نامردیه!
امشب شب تولد منه و تو اصلا به من نگاه نکردی و فقط نگاهت به اوماست!" zoei
راشل شرم زده اتاق را ترک میکند
لیوان آبی سر می کشد و با دست صورتش را باد میزند تا بوسه ی خیس جئون را فراموش کند
کوک در حالی که لباس هایش را تعویض کرده است پایین می آید و بار دیگر اندام زیبای راشل را بر انداز میکند
لب های خشک شده اش را لیس میزند و پشت گردنش را دست می کشد و با عرق مواجه میشود !
راشل کیک و شیرینی های رنگی رنگی که مخصوص تولد زوئی پخته بود را روی میز منظم چیده و همراه دختر کوچکش رقص کوتاهی میرود
زوئی احساس میکند در قصر زندگی میکند و پرنسس آن قصر شیرین است!
"آپا نوبت توئه با اوما برقصی !" zoei
جئون بزاق دهنش را به سختی پایین میدهد و بعد سمت راشل گام بر میدارد
بدن ها مماس همدیگر میشوند و گویی حال جئون دگرگون تر از سابق میگردد!
راشل چرخی میزند و پشتش مماس جئون میشود
۱۶.۹k
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.