?this or that
This or that?
Part¹³
الکس:راستی ات تو هنوزم از دستش ناراحتی؟
ات:کدومشون؟ جونگوو یا تهیونگ؟
الکس:هردوشون
ات:خب آره هستم ولی تهیونگ تقصیر نداره اون فقط گول عکسای جونگوو خورده و همچنین...
جونگوو:حواستون هست خانم ات
ات:پارک صدای کنید راحتترم
جونگوو:اوکی داشتم میگفتم...
☆عمارت تهیونگ☆
تهیونگ کل مدت دنبال ات و جونگوو بود ولی هردو آب شده بودن رفته بودن توی زمین اون هرجا رو بگی داخل کره گشته بود از کلبه های چوبی گرفته تا بزرگترین عمارت ها
تهیونگ دوباره به سمت اتاق ات رفت
بیش از هزار بار اون اتاقو گشت و هربار یه چیز عاشقانه از خودش و ات پیدا میکرد
دستش رو به لباسای باقیمانده ات که هنوز بیاریش اونجا بودن کشید و بغلشون کرد بعد هم به سمت تختش رفت
با بیش لباسهارو بغل کرده بود و به سقف خیره شده بود
چی میشد اگه تهیونگ گول اون عکسارو نمیخورد
کاشکی تهیونگ دکش نمیکرد
کاشکی و هزار کاشکی دیگه ولی خب اونا گذشته
تهگی به خونه اومد و دوباره تهیونگ و پیدا نکردم به سمت اتاق ات رفت
اومد بره داخل که صدایی اونو درگیر کرد یه صدایی مثل دینگ که خیلی آروم بود و اون به زور میشنید به سمت قاب پشت دیوار رفت و به پشتش دست کشید و بله شنود
اصلا به حال تهیونگ اهمیتی نداد و درو باز کرد و با تهیونگی مواجه شد که با رد اشک روی صورتش خوابیده بود پس درو بشت و تصمیم گرفت قلل از هرچیزی اون شنود رو ببینه مال کی بوده و بعد بره دنبال آت شده ذره ذره ات رو جمع میکرد و برادرش رو خوشحال میکرد
☆تهگی ویو☆
به سمت اتاقم رفتم درو باز کردن و روی تخت ولو شدم و دینگ اون شنوده پس بدون اتلاف وقت رفتم و دربارش جست و جو کردم
چند ساعت بعد متوجه شدم اون از طرف حونگوو و بله من شمارشو داشتم بهش رنگ زدم
تهیگی:جونگوو خودتی؟
جونگوو به محض شنیدن صدای تهگی قطع کرد نه نباید این اتفاق میافتاد
همینطور داشت به اون فکر میکرد که در اتاقش رو باز کردن
یکی:قربان یه مشکلی داریم
و جونگوو ذهنش به یه ور دیگه رفت و یادش رفت اون سیمکارت و نابود کنه
پس تهگی هم اونو ردیابی کرد
اینبار بدون توجه به حال تهیونگ درو باز کرد و تهیونگ رو بیدار دید درحالی که به دیوار خیره شده
تهگی:وقت نداریم پاشو جونگوو پیدا کردم
ته:ات چی اونم پیدا کردی؟
تهگی:متاسفم ولی اونو پیدا نکردم ولی شاید جونگوو جای ات رو بدونه
ته:کجاست؟
تهگی:آمریکا پاشو برای فردا صبح بلیط گرفتم
☆ظهر روز بعد☆
از هواپیما پیاده شدم درسته که تهیونگ مافیا بود ولی خب اون باید مثل مردم عادی رفت و آمد میکرد تا کسی بهش شک نکنه
به سمت هتل رفتن و بعد ز تحویل گرفتن اتاقشون به سمت یه کافه رفتن تا یه چیزی بخورن و صحبت کنم
☆ات ویو☆
با یونا رفتیم کافه انگاری که کافه خبری باشه استرس گرفتم
سلام سلام چطورین اینم پارت بعدی
Part¹³
الکس:راستی ات تو هنوزم از دستش ناراحتی؟
ات:کدومشون؟ جونگوو یا تهیونگ؟
الکس:هردوشون
ات:خب آره هستم ولی تهیونگ تقصیر نداره اون فقط گول عکسای جونگوو خورده و همچنین...
جونگوو:حواستون هست خانم ات
ات:پارک صدای کنید راحتترم
جونگوو:اوکی داشتم میگفتم...
☆عمارت تهیونگ☆
تهیونگ کل مدت دنبال ات و جونگوو بود ولی هردو آب شده بودن رفته بودن توی زمین اون هرجا رو بگی داخل کره گشته بود از کلبه های چوبی گرفته تا بزرگترین عمارت ها
تهیونگ دوباره به سمت اتاق ات رفت
بیش از هزار بار اون اتاقو گشت و هربار یه چیز عاشقانه از خودش و ات پیدا میکرد
دستش رو به لباسای باقیمانده ات که هنوز بیاریش اونجا بودن کشید و بغلشون کرد بعد هم به سمت تختش رفت
با بیش لباسهارو بغل کرده بود و به سقف خیره شده بود
چی میشد اگه تهیونگ گول اون عکسارو نمیخورد
کاشکی تهیونگ دکش نمیکرد
کاشکی و هزار کاشکی دیگه ولی خب اونا گذشته
تهگی به خونه اومد و دوباره تهیونگ و پیدا نکردم به سمت اتاق ات رفت
اومد بره داخل که صدایی اونو درگیر کرد یه صدایی مثل دینگ که خیلی آروم بود و اون به زور میشنید به سمت قاب پشت دیوار رفت و به پشتش دست کشید و بله شنود
اصلا به حال تهیونگ اهمیتی نداد و درو باز کرد و با تهیونگی مواجه شد که با رد اشک روی صورتش خوابیده بود پس درو بشت و تصمیم گرفت قلل از هرچیزی اون شنود رو ببینه مال کی بوده و بعد بره دنبال آت شده ذره ذره ات رو جمع میکرد و برادرش رو خوشحال میکرد
☆تهگی ویو☆
به سمت اتاقم رفتم درو باز کردن و روی تخت ولو شدم و دینگ اون شنوده پس بدون اتلاف وقت رفتم و دربارش جست و جو کردم
چند ساعت بعد متوجه شدم اون از طرف حونگوو و بله من شمارشو داشتم بهش رنگ زدم
تهیگی:جونگوو خودتی؟
جونگوو به محض شنیدن صدای تهگی قطع کرد نه نباید این اتفاق میافتاد
همینطور داشت به اون فکر میکرد که در اتاقش رو باز کردن
یکی:قربان یه مشکلی داریم
و جونگوو ذهنش به یه ور دیگه رفت و یادش رفت اون سیمکارت و نابود کنه
پس تهگی هم اونو ردیابی کرد
اینبار بدون توجه به حال تهیونگ درو باز کرد و تهیونگ رو بیدار دید درحالی که به دیوار خیره شده
تهگی:وقت نداریم پاشو جونگوو پیدا کردم
ته:ات چی اونم پیدا کردی؟
تهگی:متاسفم ولی اونو پیدا نکردم ولی شاید جونگوو جای ات رو بدونه
ته:کجاست؟
تهگی:آمریکا پاشو برای فردا صبح بلیط گرفتم
☆ظهر روز بعد☆
از هواپیما پیاده شدم درسته که تهیونگ مافیا بود ولی خب اون باید مثل مردم عادی رفت و آمد میکرد تا کسی بهش شک نکنه
به سمت هتل رفتن و بعد ز تحویل گرفتن اتاقشون به سمت یه کافه رفتن تا یه چیزی بخورن و صحبت کنم
☆ات ویو☆
با یونا رفتیم کافه انگاری که کافه خبری باشه استرس گرفتم
سلام سلام چطورین اینم پارت بعدی
۵.۷k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.