Part

#Part78
#سهراب
رفته بودم پیشه نیلوفر ...
میخواستم به بهونه مست کردنش ماجرای اردشیر و از زبونش بکشم بیرون که ؛ خودم تو عالم مستی داشتم باهاش بگو بخند میکردم ...
- یاشار .
- هومم
- چرا بهم پا نمیدی؟
- چون... دوست دختر دارم
- چی میگی؟ یعنی چی ... کیه؟
- تو رو سننه؟ نگفتی ، شمال ویلا داری ؟
- میخوای شب جمعه با دست دخترت بری؟.! منو نمیشناسی ؟ واسه چی اینارو به من میگی!
- که پاتو از زندگیم بکشی بیرون .... ممنون شب خوبی بود ..
- میشه باهات بیام ؟
- بیا
#هلیا
سینا اومده بود اینجا و داشتیم Ps بازی میکردیم
- ببین سهیل.. نه سینا من هلیا نیستم‌اگه بزارم‌ببری ؛ اینهمه یواشکی نرفتم کلوب که تو منو ببری!
- یاشار من‌گشنمه چی داری ؟
با شنیدن‌صدای ظریفی جای صدای خش گرفته و بم سهراب ؛ اول برگشتم‌ و بعد وقتی شخص و که نیلوفر بود دیدم اخم کردم
- هرچی که میخوای از یخچال بردار
یه تای ابرومو دادن بالا و روبه روش رفتم‌ :
- سلام عرض شد جناب !
- سلام‌ بیب!
سینا که از این موقعیت استفاده کرده بود و منو برده بود
کمرمو گرفت و تقریبا هول داد:
- بردمت جوجه !
سهراب با چشمای سرخی که گواه خوردن مشروب میداد دستمو گرفت و برد اتاقش .‌پرده هارو کشید درو قفل کرد و اتاق تو تاریکی محض رفت .
روی تخت نشوندم‌و با لبخند مسخره ای گفت‌ :
- با پسر .......
یعنی چی میخواد بگه؟
دیدگاه ها (۰)

#Part79#هلیا با لبخند مسخره ای گفت :- با پسر عموم به من خیان...

#Part80#هلیا منو تو اتاقش زندانی کرده بود و داشت به نیلوفر خ...

#Part77#هلیا - چیشده ؟ دلت تنگ شد بیبی؟ بوس میخوای؟ به قصد ا...

#Part76 سرشو نزدیک برد و چیزی در گوشش گفت که ساشا اخم ‌کرد ....

#تو_مطعلق_به_منی پارت_42چشمم به ات افتاد که چا اوون هی داشت ...

P⁷ وای یعنی چی یعنی من باید با تهیونگ‌ ازدواج کنمداشتم فکر م...

P¹³که دستم رو گرفت و رو به خودش کرد+ چرا داشتی نگام میکردی ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط