نامخاندان جئون

نام:خاندان جئون

PART:45

از بغلش اومدم بیرون همه داشتن نگاهم میکردن یونجی و عمه هم با ترس نگاهم میکردن

ا.ت:اون روز که شما رفتین بیرون................(همه چی رو تعریف کرد)

عمو روبه یونجی و عمه کرد

ب.ک:باورم نمیه یعنی تمام این مدت تو و یونجی ا.ت رو زندانی کرده بودین تا به هدفتون برسین(عصبی)

مامانم اومد و یک سیلی به جفتشون زد

م.ت:اگه از این به بعد دور و برمون ببینمتون خودم تیکه تیکتون میکنیم(داد)

ب.ت:حالا گمشید دیگه هرگز این ورا پیداتون نشه هِری (داد)

اونا از اینجا رفتن

م.ک:ا.ت بیا بریم داخل

همه گی رفتیم داخل خونه و رو مبل نشستیم

ا.ت:واقعا ازتون انتظار نداشتم چطور تونستین قبول کنید که یونجی و جونگ کوک باهم ازدواج کنن آخه چطور قبول کردین؟(ناراحت )

ب.ت:متاسفم دخترم ولی ما نمیخواستیم عمت هی به بابا میگفت یونجی و جونگ کوک باهم ازدواج کنن و هی میگفت تو فرار کردی
و بر نمیگردی بابا هم قبول کرد یونجی با جونگ کوک ازدواج کنه

ب.ک:پشیمونم از اینکه چرا به ذهنم نرسید به پلیس خبر بدم

م.ک:جونگ هان هرچی باشه اون خواهرته
حقش نبود بره زندان

م.ت:همین که شرمنده و ضایع شدن کافیه

ب.ت:آره راست میگی

ب.گ:میخوام بگم که واقعا ازتون معذرت میخوام ازت معذرت میخوام ا.ت از همتون معذرت میخوام لطفا منو ببخشید (ناراحت)

رفتم کنار بابا بزرگ نشستم و بغلش کردم

ا.ت:معلومه می بخشمتون شما این همه سال در حقم خوبی کردین چرا نباید ببخشمتون

بابا بزرگ هم بغلم کرد و دیگه از هم جدا شدیم

ب.گ:جونگ کوک می بخشیم؟

جونگ کوک:با اینکه به زور مجبورم کردین با یونجی ازدواج کنم ولی بازم می بخشمتون همونطور که ا.ت گفت خیلی در حقمون خوب بودین

جونگ کوک و بابازرگ هم همو بغل کردن

چند روز بعد:
دیدگاه ها (۸)

نام:خاندان جئون PART 46چند روز از اون قضیه میگذره امروزم مثل...

نام:خاندان جئون PART:47رفتیم مغازه تزئینات فروشی وسایل تزئین...

نام:خاندان جئون PART:44خیلی گشنمه ظرف رو برداشتم داخلش سوپ ب...

نام:خاندان جئون PART:43م.ت:ازتون انتظار نداشتم(بغض)ب.ت:واقعا...

قلب یخیپارت ۱۲از زبان ا/ت:هم کنجکاو شده بودم هم ناراحت، نمید...

Forest Vampire 2 ( Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خون...

WISH MEET YOUPART 16ویو روز بعدادمین. ا/ت صبح زود بیدار شد و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط