تا وقتی که نفس میکشم فصل ۲ پارت ۶
تا وقتی که نفس میکشم فصل ۲ پارت ۶
از دید جیمین
نفس نفس زنان به اون دوتا جانوره دوپا رسیدم
کوک: ×چرا انقدر دیر کردی سِر جیمین؟!
جیمین: +اول که ههه.. بزور اون دختره سیترا رو پیچوندم! دوماً شما احمقید اومدید اینجااا؟؟؟؟ اگه یه هیولایی خفت مارو بگیره چی؟؟
تهیونگ: _خخخ! نترس پهلوون! حالا حالاها نمیمیریم. خب کجا بریم سرورم؟
جونگ کوک تک خنده ای کرد:
×اون سمت
+بچه ها من با تاریکی مشکل دارم! این جنگله هم خو همیشه تاریکه
_وقت ترسیدن نیست بهترین جنگجوی قلمرو! خخخ..
+برو خودتو مسخره کن باو!
×هِی انقدر صدا ندید! یهو یه جونوری میپره رومونها!
_ شمشیرت کجاست جیمین؟
+مگه قراره بجنگیم؟؟؟
_واا! خب اگه یه ببری پرید روت قیافه جذابت رو از جا کند میخوای با چی خودتو نجات بدی گشنگم؟
+خب دیگه چرا خودمو بخوام نجات بدم!؟ قیافه ام که به کل رفته.. اگرم نمیرم بعدش خودکشی میکنم!
×تو چقدر به زندگیت نا امیدی جیمین!
+نه آخه میخوام بدونم شما اگه صورتتون از جا کنده بشه چجوری میتونید زنده بمونید واقعا؟
_اه باشه بابا! حالم بهم خورد..!
×هیسسسس! یه صدایی داره میاد.
با این حرف جونگکوک هر دوتامون خفه شدیم! یه چیزی بین بوته ها داشت تکون میخورد..
جونگکوک سریع پرید پشت منو ته..
_شازده؟ داری چیکار میکنی!
×بابا شما بزرگترید.. شجاع ترید.. اول شمارو بخوره بعد منو
بوته ها خیلی شدید تر تکون خوردند
+واااییی داره نزدیک میشه!
×لامصب معلوم نیست چه موجودیه! چقدر میتونه بزرگ باشه
یهو تو عالم ترسو تکون های شدیده بوتهها همه چی......!
+واا.. اینکه یه خرگوشه!
تهیونگ دهنشو باز کرد و میخواست جیغ بزنه که با دیدن خرگوش اخماش رفت تو هم
_خاک تو سرتون! حالا من که هیچی! مثلاً ۲ تا جنگجوی برگزیده دارن میرن به دنبال پرنسس
+بابا من که با دیو و پری تو زندگیم نجنگیدم!
_حالا این خرگوش کوچولوئه خیلی دیو بود بنظرت؟
×باشه حالا دعوا نکنید.. نزنید همو
_من اصن کی به این دست زدم؟؟؟
+جرعتش رو هم نداری!
_ببین ریزه میزه ایا! فوتت کنم میری تو هوا...
×اِی آروم آروم...
+شاید از نظره تو ریز باشم ولی ببین چجوری میتونم با نانچیگو کار کنم! زیر دست و پاهام لهت میکنم!
_خوده گلوریا از تو قد بلند تره! قراره بیای خواستگاری بنظرت قبولت میکنه کوتوله؟؟؟
+به تو هیچ ربطی نداره شاهزاده ی فقیر!
×اه! بچه هااا!
_ببین من هنوز کاری که با گلوریا کردی و فراموش نکردما! حواستو خوب جمع کن شاهزاده جیمین! پا تو کفش من نکن!
با عصبانیت به مسیره خودش ادامه داد .
×جیمین.. ته یکم حساسه!
+اهههه! تو هم کشتی منو با این دوسته جون جونیت! بی همه چیزه پرادعا!!
ادامه در پارت های بعد...
.
.
.
.
از دید جیمین
نفس نفس زنان به اون دوتا جانوره دوپا رسیدم
کوک: ×چرا انقدر دیر کردی سِر جیمین؟!
جیمین: +اول که ههه.. بزور اون دختره سیترا رو پیچوندم! دوماً شما احمقید اومدید اینجااا؟؟؟؟ اگه یه هیولایی خفت مارو بگیره چی؟؟
تهیونگ: _خخخ! نترس پهلوون! حالا حالاها نمیمیریم. خب کجا بریم سرورم؟
جونگ کوک تک خنده ای کرد:
×اون سمت
+بچه ها من با تاریکی مشکل دارم! این جنگله هم خو همیشه تاریکه
_وقت ترسیدن نیست بهترین جنگجوی قلمرو! خخخ..
+برو خودتو مسخره کن باو!
×هِی انقدر صدا ندید! یهو یه جونوری میپره رومونها!
_ شمشیرت کجاست جیمین؟
+مگه قراره بجنگیم؟؟؟
_واا! خب اگه یه ببری پرید روت قیافه جذابت رو از جا کند میخوای با چی خودتو نجات بدی گشنگم؟
+خب دیگه چرا خودمو بخوام نجات بدم!؟ قیافه ام که به کل رفته.. اگرم نمیرم بعدش خودکشی میکنم!
×تو چقدر به زندگیت نا امیدی جیمین!
+نه آخه میخوام بدونم شما اگه صورتتون از جا کنده بشه چجوری میتونید زنده بمونید واقعا؟
_اه باشه بابا! حالم بهم خورد..!
×هیسسسس! یه صدایی داره میاد.
با این حرف جونگکوک هر دوتامون خفه شدیم! یه چیزی بین بوته ها داشت تکون میخورد..
جونگکوک سریع پرید پشت منو ته..
_شازده؟ داری چیکار میکنی!
×بابا شما بزرگترید.. شجاع ترید.. اول شمارو بخوره بعد منو
بوته ها خیلی شدید تر تکون خوردند
+واااییی داره نزدیک میشه!
×لامصب معلوم نیست چه موجودیه! چقدر میتونه بزرگ باشه
یهو تو عالم ترسو تکون های شدیده بوتهها همه چی......!
+واا.. اینکه یه خرگوشه!
تهیونگ دهنشو باز کرد و میخواست جیغ بزنه که با دیدن خرگوش اخماش رفت تو هم
_خاک تو سرتون! حالا من که هیچی! مثلاً ۲ تا جنگجوی برگزیده دارن میرن به دنبال پرنسس
+بابا من که با دیو و پری تو زندگیم نجنگیدم!
_حالا این خرگوش کوچولوئه خیلی دیو بود بنظرت؟
×باشه حالا دعوا نکنید.. نزنید همو
_من اصن کی به این دست زدم؟؟؟
+جرعتش رو هم نداری!
_ببین ریزه میزه ایا! فوتت کنم میری تو هوا...
×اِی آروم آروم...
+شاید از نظره تو ریز باشم ولی ببین چجوری میتونم با نانچیگو کار کنم! زیر دست و پاهام لهت میکنم!
_خوده گلوریا از تو قد بلند تره! قراره بیای خواستگاری بنظرت قبولت میکنه کوتوله؟؟؟
+به تو هیچ ربطی نداره شاهزاده ی فقیر!
×اه! بچه هااا!
_ببین من هنوز کاری که با گلوریا کردی و فراموش نکردما! حواستو خوب جمع کن شاهزاده جیمین! پا تو کفش من نکن!
با عصبانیت به مسیره خودش ادامه داد .
×جیمین.. ته یکم حساسه!
+اهههه! تو هم کشتی منو با این دوسته جون جونیت! بی همه چیزه پرادعا!!
ادامه در پارت های بعد...
.
.
.
.
۱۳.۳k
۱۶ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.