مافیایمن

#مافیای_من
P:76
(ویو ا.ت)

لبمو به دندون گرفتم با شتاب سوئیچ و از جیبم در آوردم و توی ماشین نشستم

استارت و زدم و پامو روی پدال کوبیدم که ماشین با سرعت دیوانه واری شروع به حرکت کرد

دستهام شروع به لرزش کرده بود و نفسم بالا نمی اومد

درحالی که با شتاب از کنار ماشین ها سبقت میگرفتم دستهای مشت شدم و به سینم کوبیدم
سعی داشتم بغضی که راه گلومو احاطه کرده بودو غورت بدم ولی نمیتونستم

زیر تمام دردو رنج هایی که توی این ده سال کشیده بودم کوچک ترین اخی نگفتم
ولی حالا داشتم برای کسی که زندگیمو نابود کرده بود بغض میکردم
یه عکس از اون روی تخت بیمارستان تونسته بود اینجوری من و بهم بریزه

ولی.....چرا؟!
چرا جلوی اون پسر انقدر سست بودم؟
کی انقدر برام مهم شده بود؟
کی تونسته بود منی که احساساتم رو خاموش کرده بودم به خودش وابسته کنه؟
دیدگاه ها (۲۲)

وقتی دوست بابات میشیخلاصه از فیکا.ت دختری ساده ولی شیطون پدر...

وقتی دوست باباتهادامه ا.ت:ولی من به اندازه ی کافی بزرگ شدم و...

#مافیای_من P:75(ویو ا.ت)بیخیال شدم و به سمت آشپزخونه رفتم در...

#وانشات#سونگمین"با ا.ت دعوا کردن و باهم قهرن... "ادامه😐اگ گف...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_255مثل اینکه داشت چند ...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

پارت24

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط