بی اعتماد 17
#بیاعتماد_17
اومد کنار میز و گفت:
من بد اخلاق بودم!؟
تنها شغلی که تو داشتی این بود که بیای تو اتاقم کارای الکی بکنی و استراحت کنی..
+تو خودت ازم اینو میخواستی...!
پوفی کرد و گفت:
-اره خب حق با توعه..
خودم بهت میگفتم بیای..
ولی یهو با طلبکاری سرشو اورد بالا و گفت:
تو..تو چرا به حرفم گوش میکردی..!
اگه کسی غیر از منم ازت همچین درخواستی میکرد همچین کاری رو انجام میدادییی!
+اره خب.. کار جرمی که نیست
اتفاقا بیشتر خوش میگذشت...
-هعیی نکنه ...
با صدایی که از پشت کوک اومد حرفش نصفه موند..
کوک به سمت صدا برگشت
تعظیم کوتاهی کرد و رو به من گفت:
-من چند دقیقه ای میرم
لطفا یه امشبو دردسر درست نکن..
چشم غره ای رفتم و گوشیمو از کیفم برداشتم
+آخه من کی دردسر درست کردم که بار دومم باشه..
همون لحظه پیامی به گوشیم ارسال شد..
بازش کردم..
« بیرون از تالار پشت باغ منتظرتم.»
خیلی کنجکاوم ولی...
اینکه کوک گفته بود جایی نرم مهم نیست
مهم اینکه خودم میترسم اتفاقی بیوفته پس پیام دادم..
«+من از تالار بیرون نمیام، اگه کارت خیلی مهمه خودت بیا تو...»
گوشی رو خاموش کردم و نفس کوتاهی گرفتم..
به شراب روی میز نگاهی انداختم
از شراب متنفرم و حالا با این وضعیتم بیشتر ازش بدم میاد..
روی صندلی نیم خیز شدمو
گذاشتمش اونطرف میز که چشمم بهش نخوره..
گوشیم که روی پام بود افتاد زیر میز
خم شدم بردارمش که متوجه شدم کسی روی صندلی کنارم نشست
بلند شدم و ثابت روی صندلی نشستم سرمو اوردم بالا..
با دیدن فرد روبهرو خشکم زد..
اومد کنار میز و گفت:
من بد اخلاق بودم!؟
تنها شغلی که تو داشتی این بود که بیای تو اتاقم کارای الکی بکنی و استراحت کنی..
+تو خودت ازم اینو میخواستی...!
پوفی کرد و گفت:
-اره خب حق با توعه..
خودم بهت میگفتم بیای..
ولی یهو با طلبکاری سرشو اورد بالا و گفت:
تو..تو چرا به حرفم گوش میکردی..!
اگه کسی غیر از منم ازت همچین درخواستی میکرد همچین کاری رو انجام میدادییی!
+اره خب.. کار جرمی که نیست
اتفاقا بیشتر خوش میگذشت...
-هعیی نکنه ...
با صدایی که از پشت کوک اومد حرفش نصفه موند..
کوک به سمت صدا برگشت
تعظیم کوتاهی کرد و رو به من گفت:
-من چند دقیقه ای میرم
لطفا یه امشبو دردسر درست نکن..
چشم غره ای رفتم و گوشیمو از کیفم برداشتم
+آخه من کی دردسر درست کردم که بار دومم باشه..
همون لحظه پیامی به گوشیم ارسال شد..
بازش کردم..
« بیرون از تالار پشت باغ منتظرتم.»
خیلی کنجکاوم ولی...
اینکه کوک گفته بود جایی نرم مهم نیست
مهم اینکه خودم میترسم اتفاقی بیوفته پس پیام دادم..
«+من از تالار بیرون نمیام، اگه کارت خیلی مهمه خودت بیا تو...»
گوشی رو خاموش کردم و نفس کوتاهی گرفتم..
به شراب روی میز نگاهی انداختم
از شراب متنفرم و حالا با این وضعیتم بیشتر ازش بدم میاد..
روی صندلی نیم خیز شدمو
گذاشتمش اونطرف میز که چشمم بهش نخوره..
گوشیم که روی پام بود افتاد زیر میز
خم شدم بردارمش که متوجه شدم کسی روی صندلی کنارم نشست
بلند شدم و ثابت روی صندلی نشستم سرمو اوردم بالا..
با دیدن فرد روبهرو خشکم زد..
۲.۲k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.