سیاه و سفید pt23
سیاه و سفید pt23
بالاخره صبح شد و کوک میتونست به اون آدرس بره پس حاضر شد سوار ماشین شد و رفت سمت آدرسی که بهش دادن.
بعد از چند مین رسید یه خونه که توی یه کوچه ای که هیچ خونه ی دیگه اونجا نبود ،نمیخواست آت متوجه بشه پس از پنجره آشپزخونه رفت داخل و با دیدن کسی که داشت تلویزیون میدی آروم شد.
آت وقتی سایه کسیرو داخل تلویزیون دید سریع به پشتش نگاه کرد و با کسی وایساده بود خون تو تنش یخ زد از جاش بلند شد و سمت کوک اومد
-تو زنده ای
+برو
-چرا؟چرا این کارو کردی
+گفتم برو
-تو منو تنها گذاشتی ،تو منو عذاب دادی الان تو از من عصبی
+تنها ؟من تنهات گذاشتم ؟پس تا حالا طمع تنها بودن رو نچشیدی
-واقعا؟وقتی کسیو که اندازه جونت و حتی بیشتر دوسش داری تنهات میذاره احساس تنهایی نمیکنه نه ؟حتما خوشحالم میشی؟
+وقتی کسی که بهش اعتماد میکنی و درحال بوسیدن با یکی دیگه میبینی قلبت درد نمیگیره دلت نمیخواد ازش دور بشی؟
بالاخره صبح شد و کوک میتونست به اون آدرس بره پس حاضر شد سوار ماشین شد و رفت سمت آدرسی که بهش دادن.
بعد از چند مین رسید یه خونه که توی یه کوچه ای که هیچ خونه ی دیگه اونجا نبود ،نمیخواست آت متوجه بشه پس از پنجره آشپزخونه رفت داخل و با دیدن کسی که داشت تلویزیون میدی آروم شد.
آت وقتی سایه کسیرو داخل تلویزیون دید سریع به پشتش نگاه کرد و با کسی وایساده بود خون تو تنش یخ زد از جاش بلند شد و سمت کوک اومد
-تو زنده ای
+برو
-چرا؟چرا این کارو کردی
+گفتم برو
-تو منو تنها گذاشتی ،تو منو عذاب دادی الان تو از من عصبی
+تنها ؟من تنهات گذاشتم ؟پس تا حالا طمع تنها بودن رو نچشیدی
-واقعا؟وقتی کسیو که اندازه جونت و حتی بیشتر دوسش داری تنهات میذاره احساس تنهایی نمیکنه نه ؟حتما خوشحالم میشی؟
+وقتی کسی که بهش اعتماد میکنی و درحال بوسیدن با یکی دیگه میبینی قلبت درد نمیگیره دلت نمیخواد ازش دور بشی؟
۷.۵k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.