فیک جونگکوک:اتاق۳۱۱
فیک جونگکوک:اتاق۳۱۱
part¹⁹
ویو چه مین
توی فکر بودم که زنگ خونه خورد بلند شدم و از چشمی در نگاه کردم ببینم کیه و دیدم که بوراس
در روبراش باز کردم و آمد توی خونه
[(نویسنده:دیگه خلاصه میکنم)]۱
*۶ماه بعد
ویو چه مین
۶ماه از پای شکستم گذشت و کاملا پام خوب شده ولی رئیس گفت که اگه میخواد میتونم بیشتر مرخصی بمونم تا خیلی خوب بشم ولی من حالم کاملا خوبه و نیازی به مرخصی اضافه نیست
توی این ۶ماه بورا خیلی حواسش بهم بود و توی همه کارا بهم گفت کرد و واقعا به بورا مدیونم بخاطر این ۶ماه
توی ۶ماه هم دیگه هیج نامه ای طرف جونگکوک برام نیومد و هیچ خبری ازش نبودم ولی خیلی حواسم بکارام بود
وقتی که پام خوب شد رفتم سرکار توی تیمارستان
داشتم کار میکردم و همش از رئیس میپرسیدم ولی رئیس کامل توی اتاقش بود برای همین نمیتونستم برم توی اتاق رئیس چون جونگکوک گفت که باید برم تو اتاق رئیس و توی اون اتاق دیگه هست و باید برم اونجا ولی رئیس توی این چند روز که آمدم سرکار همش توی اتاقشه و اصلا تا آخر شیفتم که تموم میشه از اتاق بیرون نمیاد و من تاحالا نتونستم برم توی اون اتاق و خیلی نگرانم که یه وقت جونگکوک بیاد سراغم
شیفتم سرکار تموم شد و رفتم توی خونه و روی مبل نشسته بودم و داشتم به تلویزون نگاه میکردم ولی اصلا حواسم به برنامه که درحال بخش بود نبود و همش توی فکر جونگکوک و اتاق رئیس بودم که چجوری از اونجا بیارمش بیرون
داشتم فکر میکردم که زنگ خونه خورد
بلند شدم و اصلا به چشمی در نگاه نکردم که ببینم کیه و در رو باز کردم
و یه مردی رو دیدم که کلاه کاسکت روی سرش بود و لباس پستچی پوشیده بود
بخاطر کلاه کاسکت اصلا صورتش رو ندیدم و بهم گفت:
"خانم کیم چه مین؟"
"what mine:بله خودمم"
"بفرمایید نامه دارید"
"what mine:نامه؟از طرف کی؟"
"نمیدونم در جریان نیستم"
"what mine:آهان"
"بفرمایید"
"what mine:ممنون"
ویو چه مین
نامه رو از اون مرده گرفتم و در رو بستم و نامه رو باز کردم و خوندم و چیزی که توی نامه نوشته شده بود این بود
نوشته نامه:
"سلام چه چه کوچولو چطوری؟
الان که دیگه پات خوب شده پس چرا کاری که گفتم رو انجام نمیدی؟
هر چقدر دیرتر کاری که گفتم رو گفتی به مرگت هم نزدیک تر میشی، پس به نفع خودته که کارت رو درست و زودتر انجام بدی تا به این جونی و زیبایی نمیری
جئون جونگکوک اتاق۳۱۱"
ترسمخیلی بیشتر شد باید هرچه زودتر اونو آزاد کنم
اصلا چجوری میتونه نامه بده؟
اینا از کجا میارن اینارو
ولی باید هرچه زودتر کارم رو انجام بدم چه بمیرم یا زنده بمونم برام فرقی نداره ولی به جونگکوک میاد که آدم خشنی باشه برای همین ازش میترسم و اصلا دلم نمیخواد که توی زندگیم همچین آدمی باشه
رفتم بخوابم تا فردا زودتر برم کارم رو انجام بدم
[(پایانpart¹⁹)]
part¹⁹
ویو چه مین
توی فکر بودم که زنگ خونه خورد بلند شدم و از چشمی در نگاه کردم ببینم کیه و دیدم که بوراس
در روبراش باز کردم و آمد توی خونه
[(نویسنده:دیگه خلاصه میکنم)]۱
*۶ماه بعد
ویو چه مین
۶ماه از پای شکستم گذشت و کاملا پام خوب شده ولی رئیس گفت که اگه میخواد میتونم بیشتر مرخصی بمونم تا خیلی خوب بشم ولی من حالم کاملا خوبه و نیازی به مرخصی اضافه نیست
توی این ۶ماه بورا خیلی حواسش بهم بود و توی همه کارا بهم گفت کرد و واقعا به بورا مدیونم بخاطر این ۶ماه
توی ۶ماه هم دیگه هیج نامه ای طرف جونگکوک برام نیومد و هیچ خبری ازش نبودم ولی خیلی حواسم بکارام بود
وقتی که پام خوب شد رفتم سرکار توی تیمارستان
داشتم کار میکردم و همش از رئیس میپرسیدم ولی رئیس کامل توی اتاقش بود برای همین نمیتونستم برم توی اتاق رئیس چون جونگکوک گفت که باید برم تو اتاق رئیس و توی اون اتاق دیگه هست و باید برم اونجا ولی رئیس توی این چند روز که آمدم سرکار همش توی اتاقشه و اصلا تا آخر شیفتم که تموم میشه از اتاق بیرون نمیاد و من تاحالا نتونستم برم توی اون اتاق و خیلی نگرانم که یه وقت جونگکوک بیاد سراغم
شیفتم سرکار تموم شد و رفتم توی خونه و روی مبل نشسته بودم و داشتم به تلویزون نگاه میکردم ولی اصلا حواسم به برنامه که درحال بخش بود نبود و همش توی فکر جونگکوک و اتاق رئیس بودم که چجوری از اونجا بیارمش بیرون
داشتم فکر میکردم که زنگ خونه خورد
بلند شدم و اصلا به چشمی در نگاه نکردم که ببینم کیه و در رو باز کردم
و یه مردی رو دیدم که کلاه کاسکت روی سرش بود و لباس پستچی پوشیده بود
بخاطر کلاه کاسکت اصلا صورتش رو ندیدم و بهم گفت:
"خانم کیم چه مین؟"
"what mine:بله خودمم"
"بفرمایید نامه دارید"
"what mine:نامه؟از طرف کی؟"
"نمیدونم در جریان نیستم"
"what mine:آهان"
"بفرمایید"
"what mine:ممنون"
ویو چه مین
نامه رو از اون مرده گرفتم و در رو بستم و نامه رو باز کردم و خوندم و چیزی که توی نامه نوشته شده بود این بود
نوشته نامه:
"سلام چه چه کوچولو چطوری؟
الان که دیگه پات خوب شده پس چرا کاری که گفتم رو انجام نمیدی؟
هر چقدر دیرتر کاری که گفتم رو گفتی به مرگت هم نزدیک تر میشی، پس به نفع خودته که کارت رو درست و زودتر انجام بدی تا به این جونی و زیبایی نمیری
جئون جونگکوک اتاق۳۱۱"
ترسمخیلی بیشتر شد باید هرچه زودتر اونو آزاد کنم
اصلا چجوری میتونه نامه بده؟
اینا از کجا میارن اینارو
ولی باید هرچه زودتر کارم رو انجام بدم چه بمیرم یا زنده بمونم برام فرقی نداره ولی به جونگکوک میاد که آدم خشنی باشه برای همین ازش میترسم و اصلا دلم نمیخواد که توی زندگیم همچین آدمی باشه
رفتم بخوابم تا فردا زودتر برم کارم رو انجام بدم
[(پایانpart¹⁹)]
۶.۱k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.