آنالیز میکرد بعد از اون طرف موز مانند یه نگاه به دستش که
آنالیز میکرد بعد از اون طرف موز مانند یه نگاه به دستش که باهاش پس کله ی منو زده بود نگاه میکرد
یه دراز تتو شده هم بود ( دراکن ) که کلا همه چی به کتفش بود یه کله کرمی هم بود ( مایکی ) داشت یچیزی میخورد و طوری نگاه میکرد انگار چیزه جالبی برای تماشا پیدا کرده دست از برنداز کردن این پسر های کراش برداشتم و رندبه چیفویو کردم و گفتم
چی یو : داش کاری نداری ما بریم اسکول
شدیم لا اینا
چیفویو : آها چیزه ببخشید مجبور شدی تا اینجا بیای
چی یو : بیخیال بجاش فهمیدم با یه مشت آدم زبون نفهم رفیقی
دراز تتو شده ( دراکن) : خودت زبون نفهمی اول میگفتی چیفویو نیستی نیارنت اینجا ( با لحن عصبی )
چی یو : داش ما گفتیم رفیقت زبون نفهم بود باور نکرد من اون ( اشاره به چیفویو ) نیستم
باجی : هوس من زبون نفهم نیستم
چی یو : بعله اصلا کاملا مشخصه من خودم گیر دادم چیفویو ام مجبورت کردم بیاریم اینجا اصلا مشکل از منه+_+
چیفویو یه چشم قره حسابی بران رفت... اوه شت یادم رفته بود رو باجی سانش حساسه...
خلاصه که بعد اون چشم غره شونه بالا انداختم و بدون سر و صدا از اون مبعذ نمیدونم چی چی جیم زدم
رفتم دارم لش کردم رو نیمکت و
به ملت اسکول توکیو ژول زدم و یه گربه از رو زمین پارک ورداشتم گزاشتم رو دارم شروع کردم به ناز کردنش....
سه ساعتی همینطوری پیش رفت که سایه یکی اتفاق روم و تا اومدم ببینم کیه یه چیزی خورد پس کلم و بعد چشمان شروع به تار دیدن کرد ...
یه دراز تتو شده هم بود ( دراکن ) که کلا همه چی به کتفش بود یه کله کرمی هم بود ( مایکی ) داشت یچیزی میخورد و طوری نگاه میکرد انگار چیزه جالبی برای تماشا پیدا کرده دست از برنداز کردن این پسر های کراش برداشتم و رندبه چیفویو کردم و گفتم
چی یو : داش کاری نداری ما بریم اسکول
شدیم لا اینا
چیفویو : آها چیزه ببخشید مجبور شدی تا اینجا بیای
چی یو : بیخیال بجاش فهمیدم با یه مشت آدم زبون نفهم رفیقی
دراز تتو شده ( دراکن) : خودت زبون نفهمی اول میگفتی چیفویو نیستی نیارنت اینجا ( با لحن عصبی )
چی یو : داش ما گفتیم رفیقت زبون نفهم بود باور نکرد من اون ( اشاره به چیفویو ) نیستم
باجی : هوس من زبون نفهم نیستم
چی یو : بعله اصلا کاملا مشخصه من خودم گیر دادم چیفویو ام مجبورت کردم بیاریم اینجا اصلا مشکل از منه+_+
چیفویو یه چشم قره حسابی بران رفت... اوه شت یادم رفته بود رو باجی سانش حساسه...
خلاصه که بعد اون چشم غره شونه بالا انداختم و بدون سر و صدا از اون مبعذ نمیدونم چی چی جیم زدم
رفتم دارم لش کردم رو نیمکت و
به ملت اسکول توکیو ژول زدم و یه گربه از رو زمین پارک ورداشتم گزاشتم رو دارم شروع کردم به ناز کردنش....
سه ساعتی همینطوری پیش رفت که سایه یکی اتفاق روم و تا اومدم ببینم کیه یه چیزی خورد پس کلم و بعد چشمان شروع به تار دیدن کرد ...
۳.۹k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.