پارت ۵🌺🗿
پارت ۵🌺🗿
چی یو : هه هه واقعا خیلی ضعیفین که منو بستید به ستون و خودتون ریختین سرم اگه واقعا جرعت داشتید دست هام رو باز میکردین تا مبارزه ی عادلانه ای داشته باشیم.....اه البته یادم رفته بود حروم زاده ها عدالت سرشون نمیشه ( لحن خسته -و کلافه )
اسکل ۲: حروم زاده باباته حرومی دی....
زر زدنش تموم شد چون یکی نه کلی آدم مثل جومونگ ریختن تو مزاحم اختلالات ما شدن و اون اسکول ها کسی نبودن جز
....
....
....
............
افراد خودشون ! یعنی خدایا الان باید شکرت کنم یا کفرت بگو ناموسا چهار ساعته مارو بستن دارن میزننمون بعد تو بجای اینکه یکی رو بفرستی نجاتمون بده کمک دست واسه کتک زدنم برای توان میفرستی آخه این انصافه نه خودت بگو این انصافه این بود رسم روزگاری که برای ما رقم زدی 🗿🥲
اسکول ۲: ماتسونو چیفویو خودتو آماده کن رفیق های ترسوت تا ده دقیقه ی دیگه میرسن
چی یو : من چیفویو نیستم خواهرشم ( لحن عصبی و کلافه )
(تو ذهن چی یو )
حوصلم سر رفت ولی اگه الان اینارو کنم بزنم میوفتن دستم بعد جواب چیفویو رو چی بدم ببخشید چیفویو جان خواهرت یک جومونگ واقعی هست که از پنج سالگی جاسوسه و کارهایی رو میکنه که اف بی آی نمیتونه بکنه
( بچم دلش پره)
۹ هفت هست دقیقه بعد🗿
چی یو = بزار یکم دیگه سر به سرشون بزارم
و تا خواستم حرف بزنم دیدم داداش اسکولم با رفیقاش و سیاه لشکر اون کله کرمی با لباس های شبیه هم وارد صحنه شدن
منم که دلم پر بود داد زدم
چی یو : چیفویو ریدم به رفیقات و دشمنات وخودت و امتحانت و آیندت و گنکت و باجی سانت 😒
اونا که تازه منو دیده بودن با تعجب دهنشون وا شده بود ✨ البته که تعجب رو از چشمای اون شتر نما ها که منو مثل سگ زده بودنم میشد دید بجز اونی که با دیوار یکساتش کرده بودم چون قشنگ بدبخ رو کشتم ✨🗿
چیفویو : شما عوضی ها با خواهر من چیکار کردیننن؟
چی یو: مکه کوری نمیبینی زدن صورت ناناسم رو بادمجون کردن
چی یو : هه هه واقعا خیلی ضعیفین که منو بستید به ستون و خودتون ریختین سرم اگه واقعا جرعت داشتید دست هام رو باز میکردین تا مبارزه ی عادلانه ای داشته باشیم.....اه البته یادم رفته بود حروم زاده ها عدالت سرشون نمیشه ( لحن خسته -و کلافه )
اسکل ۲: حروم زاده باباته حرومی دی....
زر زدنش تموم شد چون یکی نه کلی آدم مثل جومونگ ریختن تو مزاحم اختلالات ما شدن و اون اسکول ها کسی نبودن جز
....
....
....
............
افراد خودشون ! یعنی خدایا الان باید شکرت کنم یا کفرت بگو ناموسا چهار ساعته مارو بستن دارن میزننمون بعد تو بجای اینکه یکی رو بفرستی نجاتمون بده کمک دست واسه کتک زدنم برای توان میفرستی آخه این انصافه نه خودت بگو این انصافه این بود رسم روزگاری که برای ما رقم زدی 🗿🥲
اسکول ۲: ماتسونو چیفویو خودتو آماده کن رفیق های ترسوت تا ده دقیقه ی دیگه میرسن
چی یو : من چیفویو نیستم خواهرشم ( لحن عصبی و کلافه )
(تو ذهن چی یو )
حوصلم سر رفت ولی اگه الان اینارو کنم بزنم میوفتن دستم بعد جواب چیفویو رو چی بدم ببخشید چیفویو جان خواهرت یک جومونگ واقعی هست که از پنج سالگی جاسوسه و کارهایی رو میکنه که اف بی آی نمیتونه بکنه
( بچم دلش پره)
۹ هفت هست دقیقه بعد🗿
چی یو = بزار یکم دیگه سر به سرشون بزارم
و تا خواستم حرف بزنم دیدم داداش اسکولم با رفیقاش و سیاه لشکر اون کله کرمی با لباس های شبیه هم وارد صحنه شدن
منم که دلم پر بود داد زدم
چی یو : چیفویو ریدم به رفیقات و دشمنات وخودت و امتحانت و آیندت و گنکت و باجی سانت 😒
اونا که تازه منو دیده بودن با تعجب دهنشون وا شده بود ✨ البته که تعجب رو از چشمای اون شتر نما ها که منو مثل سگ زده بودنم میشد دید بجز اونی که با دیوار یکساتش کرده بودم چون قشنگ بدبخ رو کشتم ✨🗿
چیفویو : شما عوضی ها با خواهر من چیکار کردیننن؟
چی یو: مکه کوری نمیبینی زدن صورت ناناسم رو بادمجون کردن
۳.۵k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.