۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
۰"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: ۴۱
"ویو نادیا"
کوک:میگم چرا؟
نادیا: دلم..د.درد...میک..میکرد
یکمبهمنگاه کرد
رو کاناپه تکی که به صندلیم میخورد ...نشسته بود...و منم جلوش وایساده بودم
مچ دستمو ول کرد و رو کمرم گذاشت و به سمت با...نم کشید
و بعد از نگاه کردن بم ...از طریق همون دستاش...به سمت خودش کشیدتم و رو پاهاش نشوند
یه طرف موهام و کنار داد
کوک: عاشق...طرحایه رو گردنتم ....
.بندایه لباسم و رو شونم کشید
کوک:...و همینطور اینا
کل بدنم پر این طرح هاست نمیخواد که تا اخر به نمایشم بزاره
کوک:راستی..
دسته ایی از دوتا طرف موها جدا کردو جلوم انداخت
کوک: دیشب برنده شدی....کاره خاصیم نکردیا ....ولی خب جر زنی نمیکنم ...برنده شدی
نادیا: ولی تو زدی زیر حرفت
نگاشو اروم بهم داد
کوک: تنهها کسی هستی که با ل..ام لمسش کردم...
خیلی خونسرد به حرفم بی توجه ایی کردو ادامه داد
دستشو زیر دلمگزاشت
کوک: درد میکنه؟
چییزی نگفتم که انگشو اروم به داخل شکمم فرو برد
همون یه کوچولو هم برایه من خیلی بود
دستم رو دست گذاشتم و سعی کردم جداش کنم و مانع فشار زیاد تر شم
کوک: ..پس درد میکنه.....خیلی دلم میخواد با اسباب بازیام اشنات کنم..که دیگه از رو خواب و هر درد و مرض طرحایه بدنتو به نمایش نزاری ، ولی چه کنم که انگار یچیم بدهکارم ...اول...یکی از خواسته هات که به خارج شدن از اینجا ربط نداره رو انجام میدم ، دوم...سعی میکنم یه رو دیگه حصابتو برسم
عجب ادمیه ها
کوک: خب...درخواستت؟
نادیا: هیجی ندارم
کوک: من ناز کشیدن بلد نیستم، نمیخوامم انجام بدم پس قهر بازی و بس کن
نادیا: مشکلی ندارم..هیچ خواسته ایی ندارم
یکممشکوک نگام کرد
کوک: اوکی..پس
نادیا: بجز یچییز..
منتظر نگامکرد
نادیا: خیلی خیلی گشنمه
کوک: چی میخوری؟!
نادیا:دلم از این ساندوجا که دست فروشا تو پارک میفروشن از اونا میخواد..خیلی زیاد جوری که الان همچیمو میدم فقط میخوام
با چشمایه گشاد نگام کرد
کوک: اولن که همچیتو نگه دار واسه رو تخت من....دومن ساعتو...
"ویو جونگکوک"
از حالت نارحتش یه دفعه با ذوق از اون ساندویجا حرف زد
...وقتی راجب ساعت بهش گفتم عصبی و کیوت گفت:
_ گفتی هر چی باشه، دیگه زیر حرفت نزن دیگهه
کوک: لابد میخوای با این لباسا ببرمت؟
نادیا: بریم؟
از جام بلند شدم و هم زمان رو پا نگهش داشتم
کوک: پام برسه طبقه پایین اماده نباشی کنسله
نادیا: باش
عین جت یه دفعه دویید از اتاق رفت
منو باش فک میکردم چی قراره بخواد
من بودم چی میخواستم؟؟
part: ۴۱
"ویو نادیا"
کوک:میگم چرا؟
نادیا: دلم..د.درد...میک..میکرد
یکمبهمنگاه کرد
رو کاناپه تکی که به صندلیم میخورد ...نشسته بود...و منم جلوش وایساده بودم
مچ دستمو ول کرد و رو کمرم گذاشت و به سمت با...نم کشید
و بعد از نگاه کردن بم ...از طریق همون دستاش...به سمت خودش کشیدتم و رو پاهاش نشوند
یه طرف موهام و کنار داد
کوک: عاشق...طرحایه رو گردنتم ....
.بندایه لباسم و رو شونم کشید
کوک:...و همینطور اینا
کل بدنم پر این طرح هاست نمیخواد که تا اخر به نمایشم بزاره
کوک:راستی..
دسته ایی از دوتا طرف موها جدا کردو جلوم انداخت
کوک: دیشب برنده شدی....کاره خاصیم نکردیا ....ولی خب جر زنی نمیکنم ...برنده شدی
نادیا: ولی تو زدی زیر حرفت
نگاشو اروم بهم داد
کوک: تنهها کسی هستی که با ل..ام لمسش کردم...
خیلی خونسرد به حرفم بی توجه ایی کردو ادامه داد
دستشو زیر دلمگزاشت
کوک: درد میکنه؟
چییزی نگفتم که انگشو اروم به داخل شکمم فرو برد
همون یه کوچولو هم برایه من خیلی بود
دستم رو دست گذاشتم و سعی کردم جداش کنم و مانع فشار زیاد تر شم
کوک: ..پس درد میکنه.....خیلی دلم میخواد با اسباب بازیام اشنات کنم..که دیگه از رو خواب و هر درد و مرض طرحایه بدنتو به نمایش نزاری ، ولی چه کنم که انگار یچیم بدهکارم ...اول...یکی از خواسته هات که به خارج شدن از اینجا ربط نداره رو انجام میدم ، دوم...سعی میکنم یه رو دیگه حصابتو برسم
عجب ادمیه ها
کوک: خب...درخواستت؟
نادیا: هیجی ندارم
کوک: من ناز کشیدن بلد نیستم، نمیخوامم انجام بدم پس قهر بازی و بس کن
نادیا: مشکلی ندارم..هیچ خواسته ایی ندارم
یکممشکوک نگام کرد
کوک: اوکی..پس
نادیا: بجز یچییز..
منتظر نگامکرد
نادیا: خیلی خیلی گشنمه
کوک: چی میخوری؟!
نادیا:دلم از این ساندوجا که دست فروشا تو پارک میفروشن از اونا میخواد..خیلی زیاد جوری که الان همچیمو میدم فقط میخوام
با چشمایه گشاد نگام کرد
کوک: اولن که همچیتو نگه دار واسه رو تخت من....دومن ساعتو...
"ویو جونگکوک"
از حالت نارحتش یه دفعه با ذوق از اون ساندویجا حرف زد
...وقتی راجب ساعت بهش گفتم عصبی و کیوت گفت:
_ گفتی هر چی باشه، دیگه زیر حرفت نزن دیگهه
کوک: لابد میخوای با این لباسا ببرمت؟
نادیا: بریم؟
از جام بلند شدم و هم زمان رو پا نگهش داشتم
کوک: پام برسه طبقه پایین اماده نباشی کنسله
نادیا: باش
عین جت یه دفعه دویید از اتاق رفت
منو باش فک میکردم چی قراره بخواد
من بودم چی میخواستم؟؟
۱۰.۳k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.