ارباب خشن من
ارباب_خشن_من
part 9
تهیونگ: ایندفعه نمیتونین مجبورم کنین خودم برا خودم تصمیم میگیرم دوبار زندگیم رو نابود کردین نزاشتن عاشق بشم قلبمو از سنگ ساختین اون موقع که هانا و هیونجین رو به عقدم درآوردین ساکت موندم ایندفعه دیگه ساکت نمیمونم
مادر تهیونگ: ایندفعه منم نتونستم کاری کنم ازم پیروی کنی و سرپیچی کردی ولی بدون اگه اون دختر یه وارث نتونست بیاره خودم بیچارش میکنم واون موقع
باید با میا ازدواج کنی
تهیونگ: بدون اینکه به حرفاش توجه کنم با اعصبانیت از اتاق خارج شدم درو جوری بستم که کم مونده بود سقف بیوفته زمین رفتم دفتر کارم و نشستم رو صندلی حوصله بررسی پرونده هارو نداشتم
( ویو ات)
از خواب بیدار شدم دردم کم شده بود از رو تخت بلند شدم به آیینه قدی نگاه کردم موهام شبیه جنگل شده بود رفتم شونه رو برداشتم و موهامو شونه کردم کشمو برداشتم موهام رو دم اسبی بستم
رفتم حیاط ولی ایندفعه مواظب بودم به طرف استخر نرم صدای اسب میومد صدا رو دنبال کردم به تبیله رسیدم یه اسب سفید مو بلند فرفری بود وای خدا خیلی خوشگل بود من از بچگی عاشق اسب بودم رفتم سمت اسب چه اسب آرومی بود نازش کردم یه سیب برداشتم وبهش دادم و اونم میخورد آخی چه نازه در تبیله رو باز کردم و اسب رو آوردم بیرون قدش خیلی بلند بود مجبور شدم یه صندلی بزارم زیر پام بعد اینکه صندلی گذاشتم زیر پام تونستم سوارش بشم وقتی سوارش شدم وحشی شد و با آخرین سرعتش دوید منم روش بودم داشتم میافتادم وای آروم باش وای یکی کمک کنه
( ویو تهیونگ )
داشتم تو حياط قدم میزدم که متوجه شدم یکی سوار اسبم شده اون ات بود عجب دختر دردسرسازی هست کمک میخواست سریع دویدم و پام رو گذاشتم رو دیوار و پریدم رو اسب و سوارش شدم و آرومش کردم بعد اینکه آروم شد وایساد و پیاده شدم و ات رو هم پیاده کردم
تهیونگ: تو چقد دردسر سازی
ات: م...من..من متاسفم ارباب
تهیونگ: کسی حق نداره سوار اسبم بشه ولی تو از دستور سرپیچی کردی
ات: اون خیلی خوشگل بود اولش آروم بود ولی بعد اینکه سوارش شدم وحشی شد من...من متاسفم
تهیونگ: ایندفعه میبخشمت ولی دفعه ی بعدی سخت تنبیه میشی
ات: بله متوجه شدم
اهه پسره کله شق
تهیونگ: ابروش رو بالا برد و گفت چیزی گفتی
ات: ن...نه نه ارباب فقط گفتم متاسفم سریع رفتم داخل عمارت وای داشتم بدبخت میشدم
( ویو تهیونگ )
شنیدم ات چی گفت ولی به رو نیاوردم خیلی کیوت و بامزه هست حس میکنم عاشقش شدم نه بابا چه عاشقی من به این راحتی ها عاشق نمیشم سوار اسبم شدم و یکم تو دهکده اسب سواری کردم خوشم میاد وقتی تو دهکده قدم میزنم مردم بهم احترام میزارن پیر زنی رو دیدم که زیر درخت نشسته از اسب پیاده شدم و به طرفش رفتم و گفتم خانم خوب هستین
پیر زن: نمیدونم کی هستی ولی آینده خوبی در انتظارته
تهیونگ: اولین بار بود کسی منو نمیشناخت با حرفش تعجب کردم یعنی چی نکنه پیشگویی چیزی هست گفتم ببخشید خانم شما پیشگو هستین
پیر زن: بله من وقتی به صورت کسی نگاه میکنم میفهمم چی در انتظارشه
تهیونگ: عه جدی میتونین بهم بگین چی در انتظارمه
پیر زن: بله.......
#بی_تی_اس
part 9
تهیونگ: ایندفعه نمیتونین مجبورم کنین خودم برا خودم تصمیم میگیرم دوبار زندگیم رو نابود کردین نزاشتن عاشق بشم قلبمو از سنگ ساختین اون موقع که هانا و هیونجین رو به عقدم درآوردین ساکت موندم ایندفعه دیگه ساکت نمیمونم
مادر تهیونگ: ایندفعه منم نتونستم کاری کنم ازم پیروی کنی و سرپیچی کردی ولی بدون اگه اون دختر یه وارث نتونست بیاره خودم بیچارش میکنم واون موقع
باید با میا ازدواج کنی
تهیونگ: بدون اینکه به حرفاش توجه کنم با اعصبانیت از اتاق خارج شدم درو جوری بستم که کم مونده بود سقف بیوفته زمین رفتم دفتر کارم و نشستم رو صندلی حوصله بررسی پرونده هارو نداشتم
( ویو ات)
از خواب بیدار شدم دردم کم شده بود از رو تخت بلند شدم به آیینه قدی نگاه کردم موهام شبیه جنگل شده بود رفتم شونه رو برداشتم و موهامو شونه کردم کشمو برداشتم موهام رو دم اسبی بستم
رفتم حیاط ولی ایندفعه مواظب بودم به طرف استخر نرم صدای اسب میومد صدا رو دنبال کردم به تبیله رسیدم یه اسب سفید مو بلند فرفری بود وای خدا خیلی خوشگل بود من از بچگی عاشق اسب بودم رفتم سمت اسب چه اسب آرومی بود نازش کردم یه سیب برداشتم وبهش دادم و اونم میخورد آخی چه نازه در تبیله رو باز کردم و اسب رو آوردم بیرون قدش خیلی بلند بود مجبور شدم یه صندلی بزارم زیر پام بعد اینکه صندلی گذاشتم زیر پام تونستم سوارش بشم وقتی سوارش شدم وحشی شد و با آخرین سرعتش دوید منم روش بودم داشتم میافتادم وای آروم باش وای یکی کمک کنه
( ویو تهیونگ )
داشتم تو حياط قدم میزدم که متوجه شدم یکی سوار اسبم شده اون ات بود عجب دختر دردسرسازی هست کمک میخواست سریع دویدم و پام رو گذاشتم رو دیوار و پریدم رو اسب و سوارش شدم و آرومش کردم بعد اینکه آروم شد وایساد و پیاده شدم و ات رو هم پیاده کردم
تهیونگ: تو چقد دردسر سازی
ات: م...من..من متاسفم ارباب
تهیونگ: کسی حق نداره سوار اسبم بشه ولی تو از دستور سرپیچی کردی
ات: اون خیلی خوشگل بود اولش آروم بود ولی بعد اینکه سوارش شدم وحشی شد من...من متاسفم
تهیونگ: ایندفعه میبخشمت ولی دفعه ی بعدی سخت تنبیه میشی
ات: بله متوجه شدم
اهه پسره کله شق
تهیونگ: ابروش رو بالا برد و گفت چیزی گفتی
ات: ن...نه نه ارباب فقط گفتم متاسفم سریع رفتم داخل عمارت وای داشتم بدبخت میشدم
( ویو تهیونگ )
شنیدم ات چی گفت ولی به رو نیاوردم خیلی کیوت و بامزه هست حس میکنم عاشقش شدم نه بابا چه عاشقی من به این راحتی ها عاشق نمیشم سوار اسبم شدم و یکم تو دهکده اسب سواری کردم خوشم میاد وقتی تو دهکده قدم میزنم مردم بهم احترام میزارن پیر زنی رو دیدم که زیر درخت نشسته از اسب پیاده شدم و به طرفش رفتم و گفتم خانم خوب هستین
پیر زن: نمیدونم کی هستی ولی آینده خوبی در انتظارته
تهیونگ: اولین بار بود کسی منو نمیشناخت با حرفش تعجب کردم یعنی چی نکنه پیشگویی چیزی هست گفتم ببخشید خانم شما پیشگو هستین
پیر زن: بله من وقتی به صورت کسی نگاه میکنم میفهمم چی در انتظارشه
تهیونگ: عه جدی میتونین بهم بگین چی در انتظارمه
پیر زن: بله.......
#بی_تی_اس
۱۷.۰k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.