🍁Part 75🍁
🍁Part_75🍁
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🦉دیانا🦉
خودمو ت اتاق حبس کرده بودم
بیرون نمی رفتم ارسلان هر چی تلاش کرد نتونست من و در بیاره از تو این اتاق
خسته شدم تو این مدت اینقد که گریه کردم همش بی حال میشدم و میرفتم بیمارستان بهم سرم وصل میکردن
خیلی کم غذا شده بودم
ت این مدت ارسلان با زور من و برد پیش دکتر واسه معاینه
دلم واسه بغل ارسلانم تنگ شده بود واسه لباش
دیگه نمیخواستم خودمو اینجا حبس کنم خیلی کم از اتاق بیرون میومدم
همه ی بچه های اکیپ رفتن خونه خودشون
بلند شدم برم دوش بگیرم ساعت دو و نیم ظهر بود ارسلان به خاطر من شرکت نمیرفت
خونه ی ما رو با تمام وسایل فروختیم و ارسلان من و آورد پیش خودش
رفتم حموم دوش گرفتم یکم سر حال شدم
لباس پوشیدم برم بیرون امروز وقت لیزر داشتم
یه لباس ساده پوشیدم و رفتم
ارسلان خونه نبود
💟بعد از لیزر💟 (😶)
رفتم فروشگاه کلی واسه خونه چیز گرفتم
دستم خیلی پر بود با اسنپ رفتم خونه
💟خونه💟
وسایل و گذاشتم و رفتم اتاق لباس عوض کنم که زنگ خورد رفتم در و مثل وحشیا باز کردم و وقتی ارسلان اومد تو پریدم تو بغلش و پاهامو دورش حلقه کردم و دستامو دور گردنش حلقه کردم و گفتم
دیانا:سلام ارسلانم...کلی بوسش کردم
ارسلان:سلااااامممم عشقم...دستمو گذاشتم پشت کمرش و گرفتمش
دیانا:داشت نگام میکرد که لبام و گذاشتم رو لباش و دستمو قاب صورتش کردم و میخوردم اونم همراهیم کرد و همونطور که من بغلش بودم و لبام رو لباش بود من و برد رو مبل و رو من بود و دستامو گرفته بود
بعد 15 مین ول کرد و گفت
ارسلان:فرشته من بالاخره از اون زندان اومد بیرون
دیانا:ارسلان اون لباسا مال کیه؟🥺
ارسلان:مال توعه دیگه
دیانا:راس میگیی🥹🥹
ارسلان:آره جیگر...رفتم لباسا رو آوردم دادم بهش
دیانا:مرشیییییی ارشیییییی🥹🥺🥺💜...لبمو گذاشتم رو لبش که همراهیم کرد
بعد 3 مین ول کردیم
ارسلان:برو یکی از این لباس ها که برات گرفتم بپوش بریم بیرون
دیانا:مرسی🥲...رفتم تو اتاق یه پیرهن دکمه دار بنفش بود خیلی قشنگ بود یه مینی اسکارف بستم و شلوار کارگو مشکی که ارسلان گرفته بود و پوشیدمو کيف کمریم رو هم برداشتم و آرایش غلیظ کردم و رژ قرمز زدم رفتم بیرون از اتاق
ارسلان:جونز شماره بدم جر بدی خوشگله🤙
دیانا:رفتم سمتش گردنشو کردم که قرمز بشه
ارسلان:رفتم ت آینه دیدم قرمز شده گفتم...پاکش نمیکنم بیا بریم خوشگله
دیانا:ارسلان پاکش کن الان آبروم میرهههه
ارسلان:نمیخوام آبروت نمیره عشقم بیا بریم
دیانا:ارسلان بیا پاکش کنننن
ارسلان:نمیخوام...رفتم گهوارهای بغلش کردم و بردمش تو ماشین
💛💛💛
مــــــــايلــــــــ بـــــــهــــــــ حــــــــمــــــــايتـــــــــ هــــــــســــــــــتـــــــــیــــــــد جــــــــیــــــــگـــــــرا؟؟؟💕
❤️🧡💛💚💙💜
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🦉دیانا🦉
خودمو ت اتاق حبس کرده بودم
بیرون نمی رفتم ارسلان هر چی تلاش کرد نتونست من و در بیاره از تو این اتاق
خسته شدم تو این مدت اینقد که گریه کردم همش بی حال میشدم و میرفتم بیمارستان بهم سرم وصل میکردن
خیلی کم غذا شده بودم
ت این مدت ارسلان با زور من و برد پیش دکتر واسه معاینه
دلم واسه بغل ارسلانم تنگ شده بود واسه لباش
دیگه نمیخواستم خودمو اینجا حبس کنم خیلی کم از اتاق بیرون میومدم
همه ی بچه های اکیپ رفتن خونه خودشون
بلند شدم برم دوش بگیرم ساعت دو و نیم ظهر بود ارسلان به خاطر من شرکت نمیرفت
خونه ی ما رو با تمام وسایل فروختیم و ارسلان من و آورد پیش خودش
رفتم حموم دوش گرفتم یکم سر حال شدم
لباس پوشیدم برم بیرون امروز وقت لیزر داشتم
یه لباس ساده پوشیدم و رفتم
ارسلان خونه نبود
💟بعد از لیزر💟 (😶)
رفتم فروشگاه کلی واسه خونه چیز گرفتم
دستم خیلی پر بود با اسنپ رفتم خونه
💟خونه💟
وسایل و گذاشتم و رفتم اتاق لباس عوض کنم که زنگ خورد رفتم در و مثل وحشیا باز کردم و وقتی ارسلان اومد تو پریدم تو بغلش و پاهامو دورش حلقه کردم و دستامو دور گردنش حلقه کردم و گفتم
دیانا:سلام ارسلانم...کلی بوسش کردم
ارسلان:سلااااامممم عشقم...دستمو گذاشتم پشت کمرش و گرفتمش
دیانا:داشت نگام میکرد که لبام و گذاشتم رو لباش و دستمو قاب صورتش کردم و میخوردم اونم همراهیم کرد و همونطور که من بغلش بودم و لبام رو لباش بود من و برد رو مبل و رو من بود و دستامو گرفته بود
بعد 15 مین ول کرد و گفت
ارسلان:فرشته من بالاخره از اون زندان اومد بیرون
دیانا:ارسلان اون لباسا مال کیه؟🥺
ارسلان:مال توعه دیگه
دیانا:راس میگیی🥹🥹
ارسلان:آره جیگر...رفتم لباسا رو آوردم دادم بهش
دیانا:مرشیییییی ارشیییییی🥹🥺🥺💜...لبمو گذاشتم رو لبش که همراهیم کرد
بعد 3 مین ول کردیم
ارسلان:برو یکی از این لباس ها که برات گرفتم بپوش بریم بیرون
دیانا:مرسی🥲...رفتم تو اتاق یه پیرهن دکمه دار بنفش بود خیلی قشنگ بود یه مینی اسکارف بستم و شلوار کارگو مشکی که ارسلان گرفته بود و پوشیدمو کيف کمریم رو هم برداشتم و آرایش غلیظ کردم و رژ قرمز زدم رفتم بیرون از اتاق
ارسلان:جونز شماره بدم جر بدی خوشگله🤙
دیانا:رفتم سمتش گردنشو کردم که قرمز بشه
ارسلان:رفتم ت آینه دیدم قرمز شده گفتم...پاکش نمیکنم بیا بریم خوشگله
دیانا:ارسلان پاکش کن الان آبروم میرهههه
ارسلان:نمیخوام آبروت نمیره عشقم بیا بریم
دیانا:ارسلان بیا پاکش کنننن
ارسلان:نمیخوام...رفتم گهوارهای بغلش کردم و بردمش تو ماشین
💛💛💛
مــــــــايلــــــــ بـــــــهــــــــ حــــــــمــــــــايتـــــــــ هــــــــســــــــــتـــــــــیــــــــد جــــــــیــــــــگـــــــرا؟؟؟💕
❤️🧡💛💚💙💜
۸.۶k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.