رمان قرص خواب
#رمان_قرص_خواب
#پارت_۴
*****میجو*****
وااااای چرا بهوش نمیاد خسته شدم...میهی برو یه پارچ آب دیگه بیار
میهی : اه چقد آب بیارم تو خیس کنی بیوسا سشوار بگیره خیسش کنه...
+خب بهوش نمیاد
بیوسا : تیر که به سرش نخورده یه خورده دیگه بهوش میاد...انقدم آب نپاچ تو صورتش همینطوریشم فک کنم حسابی سرماخورده باشه...
میهی : آره بابا...مثل چی داشت میلرزید
+خب لباس بیشتر میپوشید...
بیوسا : شاید نداره
+کیفشو بده ببینم
بیوسا : به کیف مردم چکار داری؟
+میخوام ببینم داره یا نه
بیوسا : خیلی دلت میخواد بزنم اون یکی ابروتم بشکونم حسابی بترشی نه؟
+نه من غلط بکنم
میهی : داره چشماشو باز میکنه...عه داره تکون میخوره...
*****ستیا*****
چشمامو آروم باز کردم...دنیا تار شده بود...آی سرم...چقد درد میکنه...دستمو گذاشتم رو سرم
+آااااای
-ستیا خوبی؟
ستیا😳 این کیه که اسم منو میدونه...سر دردم یادم رفت...بلند شدم نشستم...به دروبرم نگا کرد...خیلی ترسیدم
+اینجا کجاس؟
-نترس ت الان تو خونهمایی هیچ خطری هم تهدیدت نمیکنه
+شماها کی هستید؟من برا چی اینجام؟
-من بیوسام...این دوتا هم خواهرامن میهی و میجو
میجو : من پنج دقیقه از میهی بزرگترما حواست باشه
مثل منگولا نگاشون کردم
+برا چی اینجام؟
بیوسا : دیشب افتادی زمین سرت شکست ماهم آوردیمت خونمون سرت رو بستیم منتظر موندیم بهوش بیای
+ من پول ندارم بدم واسه باند بستنتونا
خندید...باز مثل منگولا نگاش کردم
بیوسا : نه ازت پول نمیخوایم
میهی : اسمت ستیاس؟
+فک کنم
میجو : ینی اسم خودتو نمیدونی؟
+میشه راحتم بذارید؟من سرم درد میکنه
بیوسا : باشه باشه...ما میریم امشب توی اتاق من استراحت کن فردا صبح آشنا میشیم
سرمو تکون دادم
هر سه تاشون بلند شدن
رفتن بیرون...اومدم دراز بکشم که...میجو اومد توی اتاق درم بست...گیج نگاش کردم
اومد جلو پایین تخت نشست
سرمو به علامت چیه تکون دادم
-میخوام کولتو بگردم
اخم کردم...کولمو از پایین تخت برداشتم بغل کردم...اشاره کردم بره بیرون
-چیز بد داری؟
+نه😡
-خیلی خب پس بده بگردم ستیا جون
+میدم...اول بگو اسممو از کجا میدونی من تورو تا حالا ندیدم
-از رو پلاک رو گردنت
پلاک رو که افتاده بود رو لباسم نگا کردم...
+خودمم اسممو از این فهمیدم
-وا چرا از رو این؟
+کولمو بگیر بگرد هیچی ندارم...فقط برو بیرون بذار بخوابم سرم درد میکنه...فردا صبحم باهم آشنا میشیم
-باشه ... چرا زیر چشمت کبوده
جیغ زدم : میری بیرون یا نه؟😡
- نه
کاملا نابود شدم...نفسمو عصبانی بیرون دادمو با لحن ملایمی گفتم : کتک خوردم
-از کی؟از بابات؟
+نه از رئیسم...ینی اربابم
-اربابت...ینی تو...
+ای وااااای من فردا کل بیوگرافیمو میریزم رو آب براتون...فقط الان بذار بخوابم
-باشه شب بخیر
+شب...
عطسه کردم
+بخیر
-حسابی سرماخوردیا...فرداس که بیوسا مثل مادربزرگا دمنوش ممنوش ببنده به نافت
+چجوری میبنده به نافم
خندید
-هیچی بابا بیخیال
بلند شدو رفت بیرون...آخییییش خیالم راحت شد...امشبو میتونم یه جای خوب بخوابم
دراز کشیدمو چشمامو بستم...طولی نکشید که خوابم برد
**********
این پارتم تموم شد...غلط تایپی چیزی بود ببخشید
تبلیغم بکنید پیج اصلیمو
باییییی
#پارت_۴
*****میجو*****
وااااای چرا بهوش نمیاد خسته شدم...میهی برو یه پارچ آب دیگه بیار
میهی : اه چقد آب بیارم تو خیس کنی بیوسا سشوار بگیره خیسش کنه...
+خب بهوش نمیاد
بیوسا : تیر که به سرش نخورده یه خورده دیگه بهوش میاد...انقدم آب نپاچ تو صورتش همینطوریشم فک کنم حسابی سرماخورده باشه...
میهی : آره بابا...مثل چی داشت میلرزید
+خب لباس بیشتر میپوشید...
بیوسا : شاید نداره
+کیفشو بده ببینم
بیوسا : به کیف مردم چکار داری؟
+میخوام ببینم داره یا نه
بیوسا : خیلی دلت میخواد بزنم اون یکی ابروتم بشکونم حسابی بترشی نه؟
+نه من غلط بکنم
میهی : داره چشماشو باز میکنه...عه داره تکون میخوره...
*****ستیا*****
چشمامو آروم باز کردم...دنیا تار شده بود...آی سرم...چقد درد میکنه...دستمو گذاشتم رو سرم
+آااااای
-ستیا خوبی؟
ستیا😳 این کیه که اسم منو میدونه...سر دردم یادم رفت...بلند شدم نشستم...به دروبرم نگا کرد...خیلی ترسیدم
+اینجا کجاس؟
-نترس ت الان تو خونهمایی هیچ خطری هم تهدیدت نمیکنه
+شماها کی هستید؟من برا چی اینجام؟
-من بیوسام...این دوتا هم خواهرامن میهی و میجو
میجو : من پنج دقیقه از میهی بزرگترما حواست باشه
مثل منگولا نگاشون کردم
+برا چی اینجام؟
بیوسا : دیشب افتادی زمین سرت شکست ماهم آوردیمت خونمون سرت رو بستیم منتظر موندیم بهوش بیای
+ من پول ندارم بدم واسه باند بستنتونا
خندید...باز مثل منگولا نگاش کردم
بیوسا : نه ازت پول نمیخوایم
میهی : اسمت ستیاس؟
+فک کنم
میجو : ینی اسم خودتو نمیدونی؟
+میشه راحتم بذارید؟من سرم درد میکنه
بیوسا : باشه باشه...ما میریم امشب توی اتاق من استراحت کن فردا صبح آشنا میشیم
سرمو تکون دادم
هر سه تاشون بلند شدن
رفتن بیرون...اومدم دراز بکشم که...میجو اومد توی اتاق درم بست...گیج نگاش کردم
اومد جلو پایین تخت نشست
سرمو به علامت چیه تکون دادم
-میخوام کولتو بگردم
اخم کردم...کولمو از پایین تخت برداشتم بغل کردم...اشاره کردم بره بیرون
-چیز بد داری؟
+نه😡
-خیلی خب پس بده بگردم ستیا جون
+میدم...اول بگو اسممو از کجا میدونی من تورو تا حالا ندیدم
-از رو پلاک رو گردنت
پلاک رو که افتاده بود رو لباسم نگا کردم...
+خودمم اسممو از این فهمیدم
-وا چرا از رو این؟
+کولمو بگیر بگرد هیچی ندارم...فقط برو بیرون بذار بخوابم سرم درد میکنه...فردا صبحم باهم آشنا میشیم
-باشه ... چرا زیر چشمت کبوده
جیغ زدم : میری بیرون یا نه؟😡
- نه
کاملا نابود شدم...نفسمو عصبانی بیرون دادمو با لحن ملایمی گفتم : کتک خوردم
-از کی؟از بابات؟
+نه از رئیسم...ینی اربابم
-اربابت...ینی تو...
+ای وااااای من فردا کل بیوگرافیمو میریزم رو آب براتون...فقط الان بذار بخوابم
-باشه شب بخیر
+شب...
عطسه کردم
+بخیر
-حسابی سرماخوردیا...فرداس که بیوسا مثل مادربزرگا دمنوش ممنوش ببنده به نافت
+چجوری میبنده به نافم
خندید
-هیچی بابا بیخیال
بلند شدو رفت بیرون...آخییییش خیالم راحت شد...امشبو میتونم یه جای خوب بخوابم
دراز کشیدمو چشمامو بستم...طولی نکشید که خوابم برد
**********
این پارتم تموم شد...غلط تایپی چیزی بود ببخشید
تبلیغم بکنید پیج اصلیمو
باییییی
۶.۸k
۰۶ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.