شب دردناک

(شب دردناک )
پارت ۴۳


از رو تخت بلند شد و سمته کمد لباس لباس رفت تیشرت به رنگ سفید را برداشت و سمته شوهوآ رفت
ات: کاره خدا رو ببین اونی یه روزی تو بود که لباسم رو عوض میکردی و موهام رو شونه میکردی ولی سه سالم بود یادت میاد
شوهوآ: نه یادم نیست برو
ات جلو شوهوآ نشست و پیراهن آستین کوتاه اش را بزور ازش کشید
و دست های شوهوآ را پس زد و گفت...... ات: ببین چه خوشگل شدی
تیشرت را برعکس تنش کرد و کلاه تیشرت رو صورتش اش پوشید شد و ات با صدا بلند می‌خندید
شوهوآ: دختره صبر کن دارم برات
ات با خندید از رو تخت بلند شد و سمته در رفت شوهوآ به دنبالش راهی شد هر دو از پله ها پایین رفتن مادرش که بشقاب پنیر دست اش بود سمته میز می‌رفت که ات پشت سرش ایستاد و گفت
ات : اوما خواهش میکنم نجاتم بده
شوهوآ: اوما برو کنار
خانم/پ: دخترا بیخیال الان بشقاب از دستم می‌افته
ات زود سمته در رفت و سمته حیاط رفت.... شوهوآ به دنبالش راهی شد وقتی سمته درخت ها رفتن ات جلو نهال ایستاد شوهوآ تا میخواست با دستش به شانه ات بزنه به ات نگاه مرد که به نهال خیره بود
ات : اونی ببین این رو من کاشتم
شوهوآ: واقعا خیلی قشنگه ...
ات جلو نهال نشست و شوهوآ هم کنارش نشست ات وقتی به نهال نگاه میکرد گفت
ات : اونی میدونی این نهال کوچولو یه روز بزرگ میشه و تبدیل به یه درخت میشه
شوهوآ: آره چه معجزه ای
ات : اونی بخدا من نمیدونستم که هو دوست پسرت هستش بخدا
شوهوآ: درسته آبجی ولی من از دست تو ناراحت نیستم فقد از دسته خودم ناراحتم آخه چطور گولش رو خوردم
ات سرش را گذاشت رو شانه شوهوآ تا میخواست چیزی بگه هادا صداش رد
هادا : خانم پارکککککک
ات سرش را بلند کرد و به هادا نگاه کرد
ات: بله هادا
هادا با نفس نفس زدن جلو ات ایستاد دست هایش را کذاشت رو زانو هایش و خم سد گفت
هادا : چیزه حانم تو شرکت غوغا به پا شده
ات نگران گفت .... ات : چی شدها هادا
هادا : خانم با لباس های که طراحی کرده بودین همه کمپانی ها درخواست داده بودن که شما برایه اونا هم کت شلوار طراحی کنید همه خیلی خوششون آمده تا حدی که در مراسم اهدای جوایز بهترین طراح ها روسیه استرالیا و لس‌آنجلس فلوریدا فرانسه و کره از همه این شهر ها پنج طراح انتخاب شده و از کره شما و مدیر شرکت جونکوک و سه تا دیگی دعوت شدین و از بقیه شهر ها هم همین جور ...
ات شوکه با چشم های درست به هادا نگاه میکرد
شوهوآ: باورم نمیشه ات موفق شدی تو یکی از بهترین طراح ها شدی
نگاهش را به ات دوخت در حالی که او شوکه به هادا نگاه میکرد
هادا : خانم ... خانم
ات با جیغی که کشید
دیدگاه ها (۱)

(شب دردناک )پارت ۴۴ات با جیغی که کشید از رو زمین بلند شد و س...

(شب دردناک )پارت ۴۵جونکوک باز هم دست به سینه نشسته بود و سری...

(شب دردناک )پارت ۴۲اسلاید ۲ لباسه ات روزه بعد چشم هایش هایش ...

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط