اولین و آخرین عشق پنهان من ♡ فصل 1
اولین و آخرین عشق پنهان من ♡ فصل 1
# پارت ۸
ویو کوک : با حرفش فهمیدم .... اون ... اون هنوزم دوسم داره قلبم با حرفش لرزید و با هیجان پریدم بغلش و محکم بغلش کردم .....
کوک : دوست دارن دخترررررر دوست دارم ا.تتتتتتتت عاشقتم .... ( گریهی بلند )
ا.ت : دوست دارم ولی به زمان نیاز دارم .... شمارمو داری دیگه ؟ فردا تونستی بهم زنگ بزن اوکی ؟ خب باید برم خدافظ ....
کوک : اوکی .... خدافظ فرشتهی گم شدهی من .....
ویو ا.ت : بدو بدو رفتم از اینجایی که هستم تا خونه ۳ ساعت راهه وای خدا قراره پاره بشممممممم ......
☆ پرش زمانی به یک ساعت بعد ...
ویو ا.ت : داشتم با کوک صحبت میکردم که با صدای بوق ماشین هیچی نفهمیدم و سیاهی ........
ویو کوک : داشتم با ا.ت حرف میزدم که یه دفعه با بوق باشین تلفت قطع شد نگران شدم ولی نکنه بلایی به سرش اومده باشه ؟ با نگرانی یه تاکسی گرفتم رفتم جایی که ا.ت بود یه امبولانس دیدم همه اونجا جمع شده بودن دویدم اون طرف که با دیدن جسم رنگ پریدش بدنم بی حس شد و زبونم قفل کرد ..... اون ا.ت بود ؟ نه ... نه نباید اینطوری بشه امبولنس حرکت کرد منم با تاکسی رفتم دنبالش خدایااااا چرا داری با من همچین میکنی ؟ ( نویسنده : خدا نه من ! 😎 )
میدونم کاتاه ولی به همینم راضی باشین ...❤️
خدا شاهده همایت نکنین دیگه ادامه نمیدم
# پارت ۸
ویو کوک : با حرفش فهمیدم .... اون ... اون هنوزم دوسم داره قلبم با حرفش لرزید و با هیجان پریدم بغلش و محکم بغلش کردم .....
کوک : دوست دارن دخترررررر دوست دارم ا.تتتتتتتت عاشقتم .... ( گریهی بلند )
ا.ت : دوست دارم ولی به زمان نیاز دارم .... شمارمو داری دیگه ؟ فردا تونستی بهم زنگ بزن اوکی ؟ خب باید برم خدافظ ....
کوک : اوکی .... خدافظ فرشتهی گم شدهی من .....
ویو ا.ت : بدو بدو رفتم از اینجایی که هستم تا خونه ۳ ساعت راهه وای خدا قراره پاره بشممممممم ......
☆ پرش زمانی به یک ساعت بعد ...
ویو ا.ت : داشتم با کوک صحبت میکردم که با صدای بوق ماشین هیچی نفهمیدم و سیاهی ........
ویو کوک : داشتم با ا.ت حرف میزدم که یه دفعه با بوق باشین تلفت قطع شد نگران شدم ولی نکنه بلایی به سرش اومده باشه ؟ با نگرانی یه تاکسی گرفتم رفتم جایی که ا.ت بود یه امبولانس دیدم همه اونجا جمع شده بودن دویدم اون طرف که با دیدن جسم رنگ پریدش بدنم بی حس شد و زبونم قفل کرد ..... اون ا.ت بود ؟ نه ... نه نباید اینطوری بشه امبولنس حرکت کرد منم با تاکسی رفتم دنبالش خدایااااا چرا داری با من همچین میکنی ؟ ( نویسنده : خدا نه من ! 😎 )
میدونم کاتاه ولی به همینم راضی باشین ...❤️
خدا شاهده همایت نکنین دیگه ادامه نمیدم
۴.۲k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.