همسر اجباری ۱۹۹
#همسر_اجباری #۱۹۹
از شیشه دودی کمد پرونده ها داشتم درو نگاه میکردم.دلم گرفت دلم منفجر شد نه از ترسیدن آنا بلکه از اینکه
اعتمادی که تو به من داشتی با دیدن اون صحنه از بین بره تو . شین تا حدی بی شعور بود که جلوی تو ول کن لبام
نبود.واقعا تحملت واسم ستودنی بود چون من اگه جای توبودم هیچ وقت اینقدر ریلکس برخوردنمیکردم..
آنا ...بخدا...
دستشو رو سرم گذاشت
به جون تو که اگه نباشی میخوام دنیا نباشه هیچ حسی به شین ندارم .حتی یه بارم نبوسیدمش چه برسه به بغل
کردن ...
من همون آریام . آری خودتم فقط خیلی دارم بدشانسی میارم.
با توضیح های آریا یکم دلم آروم شدم اما هنوز هق هق بند نیومده بود.
بوسی رو سرم زد و گفت آروم باش عزیزم و بعد منو کشوند سمت صندلی میز داخل آالچیق و گفت بشین به سمتم
خم شدو گفت: اینجا جوجه بارونیه خودم.
اول از همه شما چطوری اینقد قشنگ ویالن میزنی.
چطور میتونست خودشو آروم نشون بده تنها واسه دل من.
با حال زارم گفتم از هشت سالگی میزنم.
ابرواش پرید باال و گفت پ یه پا استادی. خیلی قشنگ زدی آنا تنها ویالن نواز بعد از استادم تو بودی که توجه همو
جلب کرد..
دستامو گرفت.آنی عزیزم آروم باش تو باید تحمل کنی. منو تو همو داریم مهم قلبامونه.
مگه عاشقا باید به هم برسن. هههم.
اینو داشت با بغض میگفت .خواست ادامه بده.
شین داشت از دور میومد.آریا هم پشتش به شین بود و نمیدیدش واسه همین پاشدمو گفتم آریا من خیلی دلتنگ
خونوادمم واسم خیلی سخته.
از شیشه دودی کمد پرونده ها داشتم درو نگاه میکردم.دلم گرفت دلم منفجر شد نه از ترسیدن آنا بلکه از اینکه
اعتمادی که تو به من داشتی با دیدن اون صحنه از بین بره تو . شین تا حدی بی شعور بود که جلوی تو ول کن لبام
نبود.واقعا تحملت واسم ستودنی بود چون من اگه جای توبودم هیچ وقت اینقدر ریلکس برخوردنمیکردم..
آنا ...بخدا...
دستشو رو سرم گذاشت
به جون تو که اگه نباشی میخوام دنیا نباشه هیچ حسی به شین ندارم .حتی یه بارم نبوسیدمش چه برسه به بغل
کردن ...
من همون آریام . آری خودتم فقط خیلی دارم بدشانسی میارم.
با توضیح های آریا یکم دلم آروم شدم اما هنوز هق هق بند نیومده بود.
بوسی رو سرم زد و گفت آروم باش عزیزم و بعد منو کشوند سمت صندلی میز داخل آالچیق و گفت بشین به سمتم
خم شدو گفت: اینجا جوجه بارونیه خودم.
اول از همه شما چطوری اینقد قشنگ ویالن میزنی.
چطور میتونست خودشو آروم نشون بده تنها واسه دل من.
با حال زارم گفتم از هشت سالگی میزنم.
ابرواش پرید باال و گفت پ یه پا استادی. خیلی قشنگ زدی آنا تنها ویالن نواز بعد از استادم تو بودی که توجه همو
جلب کرد..
دستامو گرفت.آنی عزیزم آروم باش تو باید تحمل کنی. منو تو همو داریم مهم قلبامونه.
مگه عاشقا باید به هم برسن. هههم.
اینو داشت با بغض میگفت .خواست ادامه بده.
شین داشت از دور میومد.آریا هم پشتش به شین بود و نمیدیدش واسه همین پاشدمو گفتم آریا من خیلی دلتنگ
خونوادمم واسم خیلی سخته.
۳.۲k
۲۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.