همسر اجباری ۱۹۸
#همسر_اجباری #۱۹۸
منم محتاج بغل عشقی از نوع آریای خودم بودم گریه های بی امونم روسینه آریا میریخت.
الهی من بمیرم این اشکاتو نبینم.
بابغض ادامه داد.
من شکستمش دلتو بخدا حساب خودمو میرسم.تو فقط اروم باش آروم جونم.
-بیا عاقالنه فکر کنیم آریا منو تو مال هم نیستیم. شین تورو ازمن گرفتن.
صورتمو بین دستاش گرفت
- آنی نفسم شین غلط میکنه. من هرجا که باشم قلبم واسه تو میتپه.آنی خانمم اون جسممو ببره روحم وجودم که
مال تواه.
آنی بخدا خودمم تحمل ندارم. بخدا ندارم.
فکر کردم دیگه دوستم نداری بی معرفت. مگه اون هانگ چی داره که نگام نمی کنی دیگه ها باهاش میری میگردی
.مگه من چیم کم بود با من یا بارم نگشتی. میدونم من خیلی واست کم گذاشتم اما تو چرا از من توضیح نمی خوای .
-آریا توضیح چی وقتی تو. تو خلوتت بغلش میکنی مگه اینجا جای من نبود بی معرفت. بگو نبود.بگو.. بگو همش
خواب بود که باور کنم بگو دروغ بووود.
-تو از من خواستی بی معرفت خواستی توضیح بدم.خ من میترسیدم ...میترسیدم بیام بگم اما باورم نکنی. آریا؛
بد بختیم .کمه این هانگم اضافه شه. داشتم دیوونه میشدم این سیریشم بهم چسبیده. هزار تا فکر تو سرم رژه
میرفت روی تنها شدن باتورو نداشتم آنا اون نقشه شین بود میخواست احساس تورو نصبت به من ب سنجه تازگیا
به منو تو شک کرده بود. اون روز شین انقدر یهویی تو اتاقش از نقشه اش گفت که خودم جا خورده بودم. هیچ راهی
واسه با خبر کردنت نداشتم.
با منشیش هماهنگ کرده بود قبل از ورودت به اتاق گفت اگه راست میگی نصبت به آنا بی حسی االن باید ثابت کنی
قبل از ورود آنا خودشو انداحت تو بغلم و منم به اجبار دستمو دور کمرش حلقه کردم و پشتمو ب در کردم میدونی
چرا ... .چون طاقت دیدن خوردشدنتو آنی
منم محتاج بغل عشقی از نوع آریای خودم بودم گریه های بی امونم روسینه آریا میریخت.
الهی من بمیرم این اشکاتو نبینم.
بابغض ادامه داد.
من شکستمش دلتو بخدا حساب خودمو میرسم.تو فقط اروم باش آروم جونم.
-بیا عاقالنه فکر کنیم آریا منو تو مال هم نیستیم. شین تورو ازمن گرفتن.
صورتمو بین دستاش گرفت
- آنی نفسم شین غلط میکنه. من هرجا که باشم قلبم واسه تو میتپه.آنی خانمم اون جسممو ببره روحم وجودم که
مال تواه.
آنی بخدا خودمم تحمل ندارم. بخدا ندارم.
فکر کردم دیگه دوستم نداری بی معرفت. مگه اون هانگ چی داره که نگام نمی کنی دیگه ها باهاش میری میگردی
.مگه من چیم کم بود با من یا بارم نگشتی. میدونم من خیلی واست کم گذاشتم اما تو چرا از من توضیح نمی خوای .
-آریا توضیح چی وقتی تو. تو خلوتت بغلش میکنی مگه اینجا جای من نبود بی معرفت. بگو نبود.بگو.. بگو همش
خواب بود که باور کنم بگو دروغ بووود.
-تو از من خواستی بی معرفت خواستی توضیح بدم.خ من میترسیدم ...میترسیدم بیام بگم اما باورم نکنی. آریا؛
بد بختیم .کمه این هانگم اضافه شه. داشتم دیوونه میشدم این سیریشم بهم چسبیده. هزار تا فکر تو سرم رژه
میرفت روی تنها شدن باتورو نداشتم آنا اون نقشه شین بود میخواست احساس تورو نصبت به من ب سنجه تازگیا
به منو تو شک کرده بود. اون روز شین انقدر یهویی تو اتاقش از نقشه اش گفت که خودم جا خورده بودم. هیچ راهی
واسه با خبر کردنت نداشتم.
با منشیش هماهنگ کرده بود قبل از ورودت به اتاق گفت اگه راست میگی نصبت به آنا بی حسی االن باید ثابت کنی
قبل از ورود آنا خودشو انداحت تو بغلم و منم به اجبار دستمو دور کمرش حلقه کردم و پشتمو ب در کردم میدونی
چرا ... .چون طاقت دیدن خوردشدنتو آنی
۶.۶k
۲۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.