part
part 56
《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《
《 نامه 》
حرفای زیادی برای گفتن دارم اما نمیدونم از کجا شروع کنم
من عاشق اون پسره پرو شدم که توی چشماش که مثل سیاه چال بودن که گم شدم نه پسر خاندان کیم
اینو بارها بهت گفتم اما بازم میگم خیلی معذرت میخوام
که زودتر حقیقت رو بهت نگفتم اما هرکاری کردم بخاطر تو بود
اما تو اونقدر ازم عصبانی بودی که نخواستی حتا به حرفام گوش بدی
میخواستم بهت بگم اما اصلا به حرفام گوش نمیدادی
پس با خودم فکردم توی نامه برات بنویسم
تهیونگ داری پدر میشی میدونم الان تعجب کردی اما درسته من حاملم
میخواستم اینو وقتی توی چشمات نگاه میکنم بگم اما تو وقتی درخواست طلاق دادی منو بچمون رو از دست دادی
من دارم از اینجا میرم شاید حالا که فهميدی حامله هستم
بخواهی بیای دنبالم اما دیگه هیچ وقت دنبالمون نگرد
من بچمونو به خوبی بزرگ میکنم و اینو بدون که همیشه
♡عاشقت میمونم کیم تهیونگ ♡
》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》
تهیونگ وقتی شروع به خوندن نامه کرد اشک توی چشماش جم شد
اون دوختر چقدر ازش رنجیده بود
دلش پر بود وقتی خوندن نامه رو تموم کرد دیگه تنونست جلوی اشکاشو
بگیره اما اصلا متوجه نمیشد با خودش فکر میکرد وقتی اون اصلا درخواست طلاق نداد پس ات چرا همچین چیزی توی نامهاش نوشته
اما الان وقت فکرد به این چیز هارو نداشت تنها چیزی که باید بهش فکر
میکرد این بود که همسرش کجا میتونه رفته باشه
تهیونگ
کجا میتونی رفته باشی اه ات چرا همچین کاری با من میکنی
حالا که قراره بزرگ ترین آرزوی زندگیم به حقيقت تبدیل بشه میخواهی
بچمو ازم جدا کنی خیلی خودخواهی
اما نمیزارم بری تو ماله منی و باید پیشه من باشی
))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
ات
بعد از شنیدن حرفای وکیل نتونستم یه لحضه هن توی اون خونه بمونم
توی یه نامه همه چیز رو واسه تهیونگ نوشتم
و به بابام زنگ زدم که میخوام برم پیششون اما گفتن اومدن سئول توی هتل هستن منم وسایل جم کردن و رفتم هتلی که پدرم گفت
همه چیز رو واسه مامان بابام تعریف کردم اما گفتن
که کارم اشتباه و زود تصمیم نگیرم
ات : بابا من میخوام همین امروز باید از اینجا برم(با داد)
ب/ات : دوخترم داری زود تصمیم میگیری اول با تهیونگ حرف بزن
ات : نه نمیخوام اون با درخواست طلاق که داد همه چیز رو تموم کرد
م/ات : دوخترم آورم با تو حاملهای نباید به خودت فشار بیاری
ب/ات: تو نمیتونی تنهایی در مورد اون بچه تصمیم بگیری اون پدرشه
ات : ولی من مادرش هستم خودم بچمو بزرگ میکنم
من واسه امروز بلیت گرفتم فقد میخواستم بهتون خبر بدم
یک ساعت دیگه پرواز دارم باید برم
ات
بعد از خداحافظی با مامان بابام به سمت فرود گاه حرکت کردم
ادامه دارد >>>>>>>>>>
《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《《
《 نامه 》
حرفای زیادی برای گفتن دارم اما نمیدونم از کجا شروع کنم
من عاشق اون پسره پرو شدم که توی چشماش که مثل سیاه چال بودن که گم شدم نه پسر خاندان کیم
اینو بارها بهت گفتم اما بازم میگم خیلی معذرت میخوام
که زودتر حقیقت رو بهت نگفتم اما هرکاری کردم بخاطر تو بود
اما تو اونقدر ازم عصبانی بودی که نخواستی حتا به حرفام گوش بدی
میخواستم بهت بگم اما اصلا به حرفام گوش نمیدادی
پس با خودم فکردم توی نامه برات بنویسم
تهیونگ داری پدر میشی میدونم الان تعجب کردی اما درسته من حاملم
میخواستم اینو وقتی توی چشمات نگاه میکنم بگم اما تو وقتی درخواست طلاق دادی منو بچمون رو از دست دادی
من دارم از اینجا میرم شاید حالا که فهميدی حامله هستم
بخواهی بیای دنبالم اما دیگه هیچ وقت دنبالمون نگرد
من بچمونو به خوبی بزرگ میکنم و اینو بدون که همیشه
♡عاشقت میمونم کیم تهیونگ ♡
》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》》
تهیونگ وقتی شروع به خوندن نامه کرد اشک توی چشماش جم شد
اون دوختر چقدر ازش رنجیده بود
دلش پر بود وقتی خوندن نامه رو تموم کرد دیگه تنونست جلوی اشکاشو
بگیره اما اصلا متوجه نمیشد با خودش فکر میکرد وقتی اون اصلا درخواست طلاق نداد پس ات چرا همچین چیزی توی نامهاش نوشته
اما الان وقت فکرد به این چیز هارو نداشت تنها چیزی که باید بهش فکر
میکرد این بود که همسرش کجا میتونه رفته باشه
تهیونگ
کجا میتونی رفته باشی اه ات چرا همچین کاری با من میکنی
حالا که قراره بزرگ ترین آرزوی زندگیم به حقيقت تبدیل بشه میخواهی
بچمو ازم جدا کنی خیلی خودخواهی
اما نمیزارم بری تو ماله منی و باید پیشه من باشی
))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
ات
بعد از شنیدن حرفای وکیل نتونستم یه لحضه هن توی اون خونه بمونم
توی یه نامه همه چیز رو واسه تهیونگ نوشتم
و به بابام زنگ زدم که میخوام برم پیششون اما گفتن اومدن سئول توی هتل هستن منم وسایل جم کردن و رفتم هتلی که پدرم گفت
همه چیز رو واسه مامان بابام تعریف کردم اما گفتن
که کارم اشتباه و زود تصمیم نگیرم
ات : بابا من میخوام همین امروز باید از اینجا برم(با داد)
ب/ات : دوخترم داری زود تصمیم میگیری اول با تهیونگ حرف بزن
ات : نه نمیخوام اون با درخواست طلاق که داد همه چیز رو تموم کرد
م/ات : دوخترم آورم با تو حاملهای نباید به خودت فشار بیاری
ب/ات: تو نمیتونی تنهایی در مورد اون بچه تصمیم بگیری اون پدرشه
ات : ولی من مادرش هستم خودم بچمو بزرگ میکنم
من واسه امروز بلیت گرفتم فقد میخواستم بهتون خبر بدم
یک ساعت دیگه پرواز دارم باید برم
ات
بعد از خداحافظی با مامان بابام به سمت فرود گاه حرکت کردم
ادامه دارد >>>>>>>>>>
- ۱۱.۶k
- ۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط