فیک جیمین دوبال عجیب
فیک جیمین دوبال عجیب
(پارت۱)
از زبان ات
امروز اولین روز کاریمه یه مغازه گل فروشی داریم من مربی شنام بیشتر وقتا اموزش میدم وقتایی که بیکارم توی مغازه گل میفروشم دیروز رفتم یه اموزشگاه جدید تا اموزش بدم فردا میرم برای اموزش
شب ساعت ۹ اومدم خونه بابام اومد گفت ات اومدی گفتم بله پدرم گفت دخترم من برای یه هفته میرم خارج از شهر برای ادامه درمونم
یه لبخند مصنوعی زدم گفتم چشم صورتمو اون ور کردم اشکم در اومد از وقتی یادم میاد فقط لبخند مصنوعی زدم فقط وقتایی که تنها میشم فیلم طنز میبینم میخندم رفتم توی اتاقم اشتها نداشتم سرموگذاشتم روی تخت خوابم برد
ساعت ۸ صبح
رفتم مغازه گل فروشیم نشستم از شیشه به بیرون نگاه میکردم یه پسر وارد شد چقدر خوشتیپ گفت سلام یه دسته کوچیک گل میخوام گفتم برای دوست دخترتون میخوای لبخند زد وگفت نه برای یکی از دوستام میخوام رفت بیرون گفتم خدایا چرا همچین ادمی سورغ ما نمیاد نشستم تا ظهر رفتم خونه ناهار خوردم ساعت ۳ بعد از ظهر کلاس دارم رفتم حموم برسو ورداشتم با صدای بلند اهنگ خوندم حاضر شدم رفتم برای اموزش
(پارت۱)
از زبان ات
امروز اولین روز کاریمه یه مغازه گل فروشی داریم من مربی شنام بیشتر وقتا اموزش میدم وقتایی که بیکارم توی مغازه گل میفروشم دیروز رفتم یه اموزشگاه جدید تا اموزش بدم فردا میرم برای اموزش
شب ساعت ۹ اومدم خونه بابام اومد گفت ات اومدی گفتم بله پدرم گفت دخترم من برای یه هفته میرم خارج از شهر برای ادامه درمونم
یه لبخند مصنوعی زدم گفتم چشم صورتمو اون ور کردم اشکم در اومد از وقتی یادم میاد فقط لبخند مصنوعی زدم فقط وقتایی که تنها میشم فیلم طنز میبینم میخندم رفتم توی اتاقم اشتها نداشتم سرموگذاشتم روی تخت خوابم برد
ساعت ۸ صبح
رفتم مغازه گل فروشیم نشستم از شیشه به بیرون نگاه میکردم یه پسر وارد شد چقدر خوشتیپ گفت سلام یه دسته کوچیک گل میخوام گفتم برای دوست دخترتون میخوای لبخند زد وگفت نه برای یکی از دوستام میخوام رفت بیرون گفتم خدایا چرا همچین ادمی سورغ ما نمیاد نشستم تا ظهر رفتم خونه ناهار خوردم ساعت ۳ بعد از ظهر کلاس دارم رفتم حموم برسو ورداشتم با صدای بلند اهنگ خوندم حاضر شدم رفتم برای اموزش
۶.۱k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.