فیک کوک عشق سر سخت من
فیک کوک عشق سر سخت من
(پارت۲۳)
از زبان ات
برای فردا پرواز دارم میرم فرانسه اما دیگه پیش بچه ها نمیرم
۱ هفته بعد
چند روزیه سرگیج دارم هی بالا میارم حالم بده فکر کردم بخاطر عمل سرم باشه مامانم گفت بریم از مایش بگیریم دکتر گفت جواب ازمایش ۲ ساعت دیگه میاد به مامانم گفتیم بریم بگردیم بگردیم ۲ ساعت دیگه میایم رفتیم کلی خوراکی خوردیم نشستم توفکر جونگ کوک بودم چرا تا الان سوراغ مو نگرفت مامانم گفت ات ۲ساعت شده بیابریم جواب ازمایش رو بگیریم دکتر جواب ازمایش رو نگاه کرد گفت تبریک میگم شما دارین مادر میشین خانم ات دستوپام میلرزید مامانم خوشحال بودمتعجب بودم من الان بدون کوک چطوری باید بچه رو بزرگ کنم رفتم بیرون جلوی اشکامو نمیتونستم بگیرم خوشحال بودم ولی کوک منو نخواست
از زبان مامان کوک
الان کوک از وقتی که بونا مرده بود هم بدتر شده اثلان رابطه شو با کل ما و کارمنداش قطع کرده رفته توی اتاقش و باهیچ کس صحبت نمیکنه فقط خیلی کم غذا میخورد همین
از زبان کوک
ات رفته فرانسه ولی پیش جیمین نرفته دلم میخواد بدونم کجاست اما اون از خودش حرف در اورد رفت بهونه بهتر پیدا نکرد صدای میا اومد گفتم کوک میشه بیام تو میا فقط ۱۶ سالشه نمیخوام دلشو بشکونم نمیخوام سرش داد بزنم اون بجز خواهرش هیچ کسی رو توی این دنیا نداشت گفتم اره بیا تو اومد برام غذا اورده بود بهش لبخند زدم گفتم نمیخورم گفت خواهش میکنم فقط یه لقمه برام لقمه گرفت گذاشت توی دهنم
از زبان میا
بالاخره میتونم مخ کوک رو بزنم اونم فکر کنم ازم خوشش میاد
(پارت۲۳)
از زبان ات
برای فردا پرواز دارم میرم فرانسه اما دیگه پیش بچه ها نمیرم
۱ هفته بعد
چند روزیه سرگیج دارم هی بالا میارم حالم بده فکر کردم بخاطر عمل سرم باشه مامانم گفت بریم از مایش بگیریم دکتر گفت جواب ازمایش ۲ ساعت دیگه میاد به مامانم گفتیم بریم بگردیم بگردیم ۲ ساعت دیگه میایم رفتیم کلی خوراکی خوردیم نشستم توفکر جونگ کوک بودم چرا تا الان سوراغ مو نگرفت مامانم گفت ات ۲ساعت شده بیابریم جواب ازمایش رو بگیریم دکتر جواب ازمایش رو نگاه کرد گفت تبریک میگم شما دارین مادر میشین خانم ات دستوپام میلرزید مامانم خوشحال بودمتعجب بودم من الان بدون کوک چطوری باید بچه رو بزرگ کنم رفتم بیرون جلوی اشکامو نمیتونستم بگیرم خوشحال بودم ولی کوک منو نخواست
از زبان مامان کوک
الان کوک از وقتی که بونا مرده بود هم بدتر شده اثلان رابطه شو با کل ما و کارمنداش قطع کرده رفته توی اتاقش و باهیچ کس صحبت نمیکنه فقط خیلی کم غذا میخورد همین
از زبان کوک
ات رفته فرانسه ولی پیش جیمین نرفته دلم میخواد بدونم کجاست اما اون از خودش حرف در اورد رفت بهونه بهتر پیدا نکرد صدای میا اومد گفتم کوک میشه بیام تو میا فقط ۱۶ سالشه نمیخوام دلشو بشکونم نمیخوام سرش داد بزنم اون بجز خواهرش هیچ کسی رو توی این دنیا نداشت گفتم اره بیا تو اومد برام غذا اورده بود بهش لبخند زدم گفتم نمیخورم گفت خواهش میکنم فقط یه لقمه برام لقمه گرفت گذاشت توی دهنم
از زبان میا
بالاخره میتونم مخ کوک رو بزنم اونم فکر کنم ازم خوشش میاد
۵.۱k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.