پارت
پارت۲۱
فصل دوم
جونگکوک نمیدونست چطور باید به جین ائه بگه با خودش کلنجار میرفت فکر ها داشتن میخوردنش که جين ائه بیدار شد
جونگکوک:خوبی حالت خوبه
جين ائه:بهترم
جونگکوک:باید یه چیزی بهت بگم
جين ائه:بگو چیشده
جونگکوک:دکتر کفت که تو تو الان دو هفته اس که بارداری
جين ائه رفت توی شوک نمیدونست چی باید بگه
جين ائه:چ...چی من..بار..دارم ام..امکان نداره اخه چطور
جونگکوک:اروم باش خواهش میکنم
جين ائه:ولی من هنوز با نبود تهیونگ تو زندگیم نتونستم کنار بیام الان بچشو باردارم
جونگکوک:هر تصمیمی یگیری من بهش عمل میکنم
جين ائه:من نمیدونم هنوز هیچی نمیدونم
جونگکوک:بیا این چندروز و پیش من باش
جين ائه:نه خونه خودم بهتره میخوام فکر کنم میخوام تنها باشم
جونگکوک:ولی
جين ائه:همینکه گفتم
جونگکوک:باشه باشه
جین ائه توی اتاقش خودشو حبس کرده بود
نمیدونست چیکار کنه انگاری همچی بر علیه اون بود دیگه طاقت اینهمه سختی و اذیت شدن و نداشت
نمیدونست چیکار باید کنه ولی هرچقدرم فکر میکرد بازم به یه نتیجه میرسید اونم این بود که دلش نمیخواست اون بچه رو از بین ببره
عشق و نفرت درهم پاشیده بود
ولی بازم فکر میکرد تصمیم درست همینه که بچه رو نگه داره بچه که فقط واسه تهیونگ نبود این بچه هم از وجود جین ائه بود و هم از وجود تهیونگ
پس تصمیم به نگه داشتن بچه کرد
چندوقت گذشت همه چیز مثل قبل براش شده بود که
.............
فصل دوم
جونگکوک نمیدونست چطور باید به جین ائه بگه با خودش کلنجار میرفت فکر ها داشتن میخوردنش که جين ائه بیدار شد
جونگکوک:خوبی حالت خوبه
جين ائه:بهترم
جونگکوک:باید یه چیزی بهت بگم
جين ائه:بگو چیشده
جونگکوک:دکتر کفت که تو تو الان دو هفته اس که بارداری
جين ائه رفت توی شوک نمیدونست چی باید بگه
جين ائه:چ...چی من..بار..دارم ام..امکان نداره اخه چطور
جونگکوک:اروم باش خواهش میکنم
جين ائه:ولی من هنوز با نبود تهیونگ تو زندگیم نتونستم کنار بیام الان بچشو باردارم
جونگکوک:هر تصمیمی یگیری من بهش عمل میکنم
جين ائه:من نمیدونم هنوز هیچی نمیدونم
جونگکوک:بیا این چندروز و پیش من باش
جين ائه:نه خونه خودم بهتره میخوام فکر کنم میخوام تنها باشم
جونگکوک:ولی
جين ائه:همینکه گفتم
جونگکوک:باشه باشه
جین ائه توی اتاقش خودشو حبس کرده بود
نمیدونست چیکار کنه انگاری همچی بر علیه اون بود دیگه طاقت اینهمه سختی و اذیت شدن و نداشت
نمیدونست چیکار باید کنه ولی هرچقدرم فکر میکرد بازم به یه نتیجه میرسید اونم این بود که دلش نمیخواست اون بچه رو از بین ببره
عشق و نفرت درهم پاشیده بود
ولی بازم فکر میکرد تصمیم درست همینه که بچه رو نگه داره بچه که فقط واسه تهیونگ نبود این بچه هم از وجود جین ائه بود و هم از وجود تهیونگ
پس تصمیم به نگه داشتن بچه کرد
چندوقت گذشت همه چیز مثل قبل براش شده بود که
.............
- ۵.۱k
- ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط