part 76
#part_76
#مبین
کلافه و عصبی بودم
این دختره چرا جواب تلفن منو نمیده؟
نکنه بلایی سرش اومده؟
نکنه اتفاقی واسش افتاده؟
شاید تو راه تصادف کرده
شایدم گوشیش خاموش شده
ممکنه گوشیشم دزدیده باشن
یا گوشیش رو سایلنت باشه
دیگه دست از فکر و خیال کردن برداشتم
دوباره گوشیمو برداشتم تا به نازی زنگ بزنم
که صدای زنگ در اومد
بلند شدم و رفتم درو باز کردم
با دیدن نازی صحیح و سالم قلبم آروم گرفت ولی یهو کنترلمو از دست داد
مبین-هیچ معلومه کدوم گوری؟
با این حرفم خنده از روی لباش محو شد
نازی-کار داشتم خو
مبین-وسط این کارت نمیتونی جواب تلفنتو بدی؟
نازی-سایلنت بود
مبین-معلوم نیس کجا بودی و با کی بودی
نازی-میزاری توضیح بدم؟
مبین-نههههه حتما با یه پسری رفتی خوشگذرونی واس این که من مزاحمتون نشم گوشیتو گذاشتی رو سایلنت
نازی-هیچ میفهمی چی میگی؟
مبین-آره دلیلی این که گوشیتو میزاری رو سایلنت به غیر این چی میتونه باشه؟
نازی-مبین خفه شو
مبین-گمشو برو دیگه نمیخوام قیافتو ببینم دختره....
قبل این که حرفمو تموم کنم سوزش بدی رو یه سمت صورتم حس کردم
چشمامو باز کردم که دیدم یه دسته نازی بالاست و با خشم زل زده تو چشام
صورتمو گرفتم
مبین-الان زدی تو گوش من؟
انگار تازه به خودش اومد و فهمید چیکار کرده
خواست بیاد سمتم که هولش دادم و افتاد رو زمین
مبین-دفعه آخرت باشه دستت هرز میپره شیر فهم شد؟؟؟؟
از جاش بلند شد
بغضشو کامل حس میکردم
حلقشو از دستش در اورد و انداخت جلو پام
نازی-از اولشم نباید بهت اعتماد میکردم اخه منه خرو باش این همه بهم گفتن این هنو مثل قبله این آدم نشده اما باور نکردم دیگه نمیخوام ببینمت رعیتیییی
اینو گفت و رفت بیرون طوری درو بست که خونه لرزید
حلقشو از رو زمین برداشتم و گذاشتمش رو میز حلقه خودمم در اوردم و گذاشتم کنارش
#شکلات_تلخ
#مبین
کلافه و عصبی بودم
این دختره چرا جواب تلفن منو نمیده؟
نکنه بلایی سرش اومده؟
نکنه اتفاقی واسش افتاده؟
شاید تو راه تصادف کرده
شایدم گوشیش خاموش شده
ممکنه گوشیشم دزدیده باشن
یا گوشیش رو سایلنت باشه
دیگه دست از فکر و خیال کردن برداشتم
دوباره گوشیمو برداشتم تا به نازی زنگ بزنم
که صدای زنگ در اومد
بلند شدم و رفتم درو باز کردم
با دیدن نازی صحیح و سالم قلبم آروم گرفت ولی یهو کنترلمو از دست داد
مبین-هیچ معلومه کدوم گوری؟
با این حرفم خنده از روی لباش محو شد
نازی-کار داشتم خو
مبین-وسط این کارت نمیتونی جواب تلفنتو بدی؟
نازی-سایلنت بود
مبین-معلوم نیس کجا بودی و با کی بودی
نازی-میزاری توضیح بدم؟
مبین-نههههه حتما با یه پسری رفتی خوشگذرونی واس این که من مزاحمتون نشم گوشیتو گذاشتی رو سایلنت
نازی-هیچ میفهمی چی میگی؟
مبین-آره دلیلی این که گوشیتو میزاری رو سایلنت به غیر این چی میتونه باشه؟
نازی-مبین خفه شو
مبین-گمشو برو دیگه نمیخوام قیافتو ببینم دختره....
قبل این که حرفمو تموم کنم سوزش بدی رو یه سمت صورتم حس کردم
چشمامو باز کردم که دیدم یه دسته نازی بالاست و با خشم زل زده تو چشام
صورتمو گرفتم
مبین-الان زدی تو گوش من؟
انگار تازه به خودش اومد و فهمید چیکار کرده
خواست بیاد سمتم که هولش دادم و افتاد رو زمین
مبین-دفعه آخرت باشه دستت هرز میپره شیر فهم شد؟؟؟؟
از جاش بلند شد
بغضشو کامل حس میکردم
حلقشو از دستش در اورد و انداخت جلو پام
نازی-از اولشم نباید بهت اعتماد میکردم اخه منه خرو باش این همه بهم گفتن این هنو مثل قبله این آدم نشده اما باور نکردم دیگه نمیخوام ببینمت رعیتیییی
اینو گفت و رفت بیرون طوری درو بست که خونه لرزید
حلقشو از رو زمین برداشتم و گذاشتمش رو میز حلقه خودمم در اوردم و گذاشتم کنارش
#شکلات_تلخ
۱۶.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.