¯\ مابایا /¯
¯\_مابایا_/¯
part_11
ارسلان:
یه دختر چمدون به دست بود که این حرف رو میزد.
با تعجب به منو دیانا که فاصله کمی بینمون بود نگاه میگرد.
متوجه این موضوع شدم و از دیانا فاصله گرفتم.
که یهو دیانا جیغی زد و خودش رو تو بغل دختره انداخت.دختره هم هی فحشش میداد.
÷کره خر من اومدم ترو سورپرایز کنم خودم سورپرایز شدم.
_فدا سرم.
÷زود، تند ،سری بگو ببینم اینجا چه خبره
_به تو چه الاغ
دختره یه پس گردنی نثار دیانا کرد و بحث بالا گرفت.
+دخترا اگر دعواتون تموم شد من اینجا گور شدم
_÷تو خفه.
با تعجب نگاشون کردم که محشاد با آرنج رفت تو پهلوی دیانا و دیانا نگاهی بهش کرد و بعد چند ثانیه ابروی بالا داد.
_اع وا خاک عالم.
و بعد به سمتم اومد و موهام رو شست
÷خوب بیاید بریم بالا یه چای در خدمت باشیم.
+ن ممنون.
دیانا این فشنگ از بغل دستم رد شدو با صدای بلند گفت.
_راست میگه بیا بیا
و وارد خونه شد
با تعجب بهش نگاه کردم که دختره گفت
÷بعله بفرماید بالا.
با تردید پشت دختره به سمت خونه رفتم.
وارد خونه شدیم که دیانا با نفس نفس جلوی در وایساد.
دختره با دست خاک تو سری بهش اشاره کرد و منو به سمت مبل ها هدایت کرد.
روی مبلی نشستم که دیانا گفت.
_من برم چای بزارم.
ام راستی چای یا قهوه؟
+همون چای
_باش
دیانا به سمت آشپز خونه رفت و دختره گفت.
÷منم برم وسایلم رو بزارم تو اتاق میام.
باشی زیر لب گفتم .
گوشیم رو از تو جیبم در آوردم و شماره محراب رو گرفتم.
بعد دو بوق برداشت
×چته بزغاله
+این آدم بلد نیستی حرف بزنی
×خیر
+با تشکر
×بنال دیگه اسب
چون کارم بهش گیر بود چیزی نگفتم
+میای دنبالم؟
×خیر
+ک.ی.ر بیا ببینم
×بیتربیته
تو چرا ماشین با خودت نمیبری
+چون زیرا
×هههع خونوک کدوم گوری؟
+خیلبون فرشته....
×اونجا چه گوهی میخوری؟
+طولانیه میگم بهت.
×اوک دارم میام.
+باش بای
×فارسی را پاس بدارید بدرود
تا خواستم چیزی بگم روم قطع کرد
پسره اسب
دیانا چای رو رو به روم گذاشت و داد زد
_محشاددددددد
اع وا تو هم اینجای ببخشید
با تعجب بهش نگاه کردم که لبخند دندون نمای زد و روی مبل روبه روم جا گرفت.
دختره مدی.
دختری که حالا فهمیده بودم همون رفقیش محشاده اومد و بغل دستش نشست.
پارت_۱۱
part_11
ارسلان:
یه دختر چمدون به دست بود که این حرف رو میزد.
با تعجب به منو دیانا که فاصله کمی بینمون بود نگاه میگرد.
متوجه این موضوع شدم و از دیانا فاصله گرفتم.
که یهو دیانا جیغی زد و خودش رو تو بغل دختره انداخت.دختره هم هی فحشش میداد.
÷کره خر من اومدم ترو سورپرایز کنم خودم سورپرایز شدم.
_فدا سرم.
÷زود، تند ،سری بگو ببینم اینجا چه خبره
_به تو چه الاغ
دختره یه پس گردنی نثار دیانا کرد و بحث بالا گرفت.
+دخترا اگر دعواتون تموم شد من اینجا گور شدم
_÷تو خفه.
با تعجب نگاشون کردم که محشاد با آرنج رفت تو پهلوی دیانا و دیانا نگاهی بهش کرد و بعد چند ثانیه ابروی بالا داد.
_اع وا خاک عالم.
و بعد به سمتم اومد و موهام رو شست
÷خوب بیاید بریم بالا یه چای در خدمت باشیم.
+ن ممنون.
دیانا این فشنگ از بغل دستم رد شدو با صدای بلند گفت.
_راست میگه بیا بیا
و وارد خونه شد
با تعجب بهش نگاه کردم که دختره گفت
÷بعله بفرماید بالا.
با تردید پشت دختره به سمت خونه رفتم.
وارد خونه شدیم که دیانا با نفس نفس جلوی در وایساد.
دختره با دست خاک تو سری بهش اشاره کرد و منو به سمت مبل ها هدایت کرد.
روی مبلی نشستم که دیانا گفت.
_من برم چای بزارم.
ام راستی چای یا قهوه؟
+همون چای
_باش
دیانا به سمت آشپز خونه رفت و دختره گفت.
÷منم برم وسایلم رو بزارم تو اتاق میام.
باشی زیر لب گفتم .
گوشیم رو از تو جیبم در آوردم و شماره محراب رو گرفتم.
بعد دو بوق برداشت
×چته بزغاله
+این آدم بلد نیستی حرف بزنی
×خیر
+با تشکر
×بنال دیگه اسب
چون کارم بهش گیر بود چیزی نگفتم
+میای دنبالم؟
×خیر
+ک.ی.ر بیا ببینم
×بیتربیته
تو چرا ماشین با خودت نمیبری
+چون زیرا
×هههع خونوک کدوم گوری؟
+خیلبون فرشته....
×اونجا چه گوهی میخوری؟
+طولانیه میگم بهت.
×اوک دارم میام.
+باش بای
×فارسی را پاس بدارید بدرود
تا خواستم چیزی بگم روم قطع کرد
پسره اسب
دیانا چای رو رو به روم گذاشت و داد زد
_محشاددددددد
اع وا تو هم اینجای ببخشید
با تعجب بهش نگاه کردم که لبخند دندون نمای زد و روی مبل روبه روم جا گرفت.
دختره مدی.
دختری که حالا فهمیده بودم همون رفقیش محشاده اومد و بغل دستش نشست.
پارت_۱۱
۱.۷k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.