جغد کوچولوی من

جغد کوچولوی من 🦉:
part: 48
D:
از بچه‌ها خداحافظی کردم و رفتم سمت ماشین
حرکت کردم به سمت کافه
رسیدم کافه
مهگل تو کافه من چیکار می‌کرد
زنگ زدم به متین
شروع مکالمه
- الو متین
+ الو سلام خانم رحیمی خوبین
- ممنون من خوبم شما خوبین میگم کع متین
+ جانم خانم
- مهگل تو کافه من چیکار می‌کنه
+ خانم مهگل کیه
- همونی که رو میز شماره ۴ نشسته
+ خانم مهگل اینه گفتن که می‌خوان با شما صحبت کنن
- بگو بره بیرون
+ ما هر کار کردیم نرفت بیرون
- باشه من الان میام کافه
پایان مکالمه
رفتم توی کافه که مهگل بلند شد و وایساد
مهگل: دیانا
- چی میگی مهگل برو بیرون تو کافه من
مهگل: حالا چه عجله‌ای داری صبر کن بذار صحبت کنم بعد میرم
- چی بگو دیگه
مهگل: یادته اون روز که من تو رو نصیحتت کردم تو دانشگاه گفتم که نزدیک ارسلان نشو
- خوب
مهگل: خب الان داری نزدیک ارسلان میشی رلم زدی
- اگه اومدی اینجا اینا رو بگی برو بیرون من حال و حوصله کل کل با تورو ندارم
مهگل: دیانا منو هستی زندگیتو نابود می‌کنیم سعی نکن که نزدیک ارسلان بشی
- اگه نزدیکش بشم چی میشه
مهگل: اون موقع خودت می‌دونی
- منو زندونی می‌کنی با ارسلان منو جلوی چشم ارسلان می‌کشی و بعدشم با ارسلان ازدواج می‌کنی آره
مهگل: آره نقشه خوبی بود شاید همین کارت کنم
- مهگل برو بیرون
مهگل: من رفتم ولی دوباره برمی‌گردم
کسخل نمی‌دونست از موقع گوشیم ثبت صدا بود
-متین یه قهوه لاته بیار
متین: چشم خانم
ضبط صدا قطع کردم
احساس می‌کنم متینم خود مهگل همدسته
بعدش به این موضوع پی می‌برم
-متین قهوه من چی شد
متین: خانم دستگاه خراب شده
- ولش کن تایم کاریت امروز تموم شد می‌تونی بری
متین رفت
ارسلان زنگ زد
(شروع مکالمه)
+دیانا عزیزم مهگل پیش توئه
-بود الان رف
+دیانا دستگاه قهورو بردار برو بندازش بیرون توش بمب جاساز کردن
-ارسلان دستکاه شماره چند
+شماره 440
-باشه
پایان مکالمه
-علیرضا بدو شماره 440قهو ساز بنداز بیرون
علیرضا: چرا؟
-متین مهکل توش بمب جاساز کردنن
علیرضا:  چشم
علیرضا رفت انداختش بیرون
-علیرضا برو بنداز توی بیابون
علیرضا: خانوم نمیشه باید زنگ بزنیم بیان بمب بکنن
-برو من بکنمش بدو(باداد کل حرفاشون هست)
قهوه ساز باز کردم وای یک دقیقه مونده بود
ارسلان اومد
+دیانا بدش به من
دستگاه دادم به ارسلان
+دیانا علیرضا سوار ماشین شین
-عرفان کل بجهای کافه رو بکن بیرون خودتم برو درم ببند
در ماشین بستم
-ارسلان 50ثانیه مونده بدو
ارسلان با اخرین سرعت میرفت رسیدیم به بیابون
ارسلان قهوه سازو برداش گندش بزنن36ثانیه مونده بود
ارسلان به هزار تا بدبختی بنبو کندن
-ارسلان10ثانیه مونده علیرضا ارسلان بیاین توی ماشین
بچها اومدن توی ماشین که بمب ترکید
+دیانا برو
/خانوممم
من هیچی نمیشیدم
دیدگاه ها (۳)

جغد کوچولوی من 🦉: part: 49A: دیانا از ملشین افتاد پایین/خانو...

جغد کوچولوی من 🦉:part: 50A: داتشم با دیانا صحبت میکردمهستی ز...

جغد کوچولوی من 🦉: part: 47D: رفتم حمامبعد 30m اومدم بیرونلبا...

جغد کوچولوی من 🦉part: 46D: - ارسلان+ جانم- قول میدی اگه یک ر...

رمان بغلی من پارت ۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳ارسلان: محکم گوشه ای از ل*شو بو...

رمان بغلی من پارت۱۳۱و۱۳۲و۱۳۳و۱۳۴دیانا: تا نیم ساعت داشتیم با...

رمان بغلی من پارت۱۰۹و۱۱۰و۱۱۱ ارسلان: لبخند خبیثی رو لبم نشست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط