کاش به دنیا نمیومدم
فصل 2 پارت 6
همه چی تموم شد همه جا ساکت بود چشمامو که باز کردم تو یه جای خلوت و سیاه بودم دیگه دردی نداشتم دیگه آرامش داشتم ولی یه مشکل بود و یه سوال
مشکلم این بود که اینجا نوری نبود و سوالم این بود که یعنی تموم شد ؟ هنوز مونده بودم
من خوب زندگی نکردم
خیلی چیزا بودن که می خواستم
درسته تو اوج درد تموم کردم و راحت شدم اما بازم دلم می خواست زنده بمونم
الان بیشتر از هر وقتی پشیمون بودم اما پشیمونی که الان فایده نداره
بازم دلم می خواست زندگی کنمو به چیزایی که می خوام برسم
اگه تا الان قدر زندگیمو نمیدونم الان میدونم با این که فایده نداره
ولی خب الان دارم درک میکنم مردن چیز خوبی نیست
مر*گ اصلاااا خوب نیست
دردام دوباره شروع شدن اما بدترو بیشتر
داشتم با نهایت توانم داد میزدم و تقلای کمک میکردم
این چی بود؟
چه اتفاقی داشت میوفتاد؟
یعنی دنیای بعد از مر*گ اینقد بده؟
تو اوج دردو رنج بودم که یه نور وسط تاریکی دیدم
با تمام دردم دویدم سمتش و به یه در رسیدم وقتی درو باز کردم...
ویو تهیونگ
از مدرسه که رسیدم حدود نیم ساعت دراز کشیدمو فقط به سقف نگا کردم بعدش پاشدم رفتم حموم و یه دوش گرفتم بعد موهامو درست کردمو یه موچی خوردم بعدش حاظر شدمو رفتم پارکینگ ست لباسام قهوهای و مشکی بود دو دل موندم کدوم ماشینو بردارم تا اینکه بعدش پورشه مشکیو برداشتم نشستم توشو پیوی الینارو چک کردم تنها چیزی که تو پیویم فرستاده بودم یه پیام سلام بود که برای دو هفته پیش بود اونم اشتباه فرستاده بود
وقتی دیدم خبری از اوکیشن نیست خودم لوکیشن فرستادم که بیاد اونجا بعدش ماشینو روشن کردمو رفتم اونجا نشستمو یه هات چاکلت سفارش دادم و منتظر موندم حدود بیست دقیقه از ساعت قرار گذشته بود که دیدم الینا نیومد واقعا فازشو نمیفهمیدم یعنی منو سر کار گذاشته بود؟
تنها چیزی که اومد ذهنم همین بود بخاطر همین عصبی شدمو پاشدم رفتم سوار ماشین شدم بعدشم روندم سمت خونشون وقتی رسیدمم هر چقدر درو زدم کسی باز نکرد عصبی بودم ولی ته دلم نگرانم بودم زنگ زدم به یکی از بچه ها که خوشبختانه نزدیک بود خودشو رسوند بهمو از دیوار بالا رفت و درو باز کرد رفتم داخل و با قدمای بلند اما ریلکس خودمو رسوندم خونه یکم رفتم جلو تر که دیدم الینا مثل یه مر*ده افتاده زمین چشام چهارتا شد الان دیگه واقعا نگران بودم سریع گوشیو در آوردمو زنگ زدم اورژانس
بعدش سریع رفتم سمتش
ادامه دارد.....
خمارییی🤣🤣🤣
لایک و کامنت یادتون نره
کم کم داره تموم میشه🙂
همه چی تموم شد همه جا ساکت بود چشمامو که باز کردم تو یه جای خلوت و سیاه بودم دیگه دردی نداشتم دیگه آرامش داشتم ولی یه مشکل بود و یه سوال
مشکلم این بود که اینجا نوری نبود و سوالم این بود که یعنی تموم شد ؟ هنوز مونده بودم
من خوب زندگی نکردم
خیلی چیزا بودن که می خواستم
درسته تو اوج درد تموم کردم و راحت شدم اما بازم دلم می خواست زنده بمونم
الان بیشتر از هر وقتی پشیمون بودم اما پشیمونی که الان فایده نداره
بازم دلم می خواست زندگی کنمو به چیزایی که می خوام برسم
اگه تا الان قدر زندگیمو نمیدونم الان میدونم با این که فایده نداره
ولی خب الان دارم درک میکنم مردن چیز خوبی نیست
مر*گ اصلاااا خوب نیست
دردام دوباره شروع شدن اما بدترو بیشتر
داشتم با نهایت توانم داد میزدم و تقلای کمک میکردم
این چی بود؟
چه اتفاقی داشت میوفتاد؟
یعنی دنیای بعد از مر*گ اینقد بده؟
تو اوج دردو رنج بودم که یه نور وسط تاریکی دیدم
با تمام دردم دویدم سمتش و به یه در رسیدم وقتی درو باز کردم...
ویو تهیونگ
از مدرسه که رسیدم حدود نیم ساعت دراز کشیدمو فقط به سقف نگا کردم بعدش پاشدم رفتم حموم و یه دوش گرفتم بعد موهامو درست کردمو یه موچی خوردم بعدش حاظر شدمو رفتم پارکینگ ست لباسام قهوهای و مشکی بود دو دل موندم کدوم ماشینو بردارم تا اینکه بعدش پورشه مشکیو برداشتم نشستم توشو پیوی الینارو چک کردم تنها چیزی که تو پیویم فرستاده بودم یه پیام سلام بود که برای دو هفته پیش بود اونم اشتباه فرستاده بود
وقتی دیدم خبری از اوکیشن نیست خودم لوکیشن فرستادم که بیاد اونجا بعدش ماشینو روشن کردمو رفتم اونجا نشستمو یه هات چاکلت سفارش دادم و منتظر موندم حدود بیست دقیقه از ساعت قرار گذشته بود که دیدم الینا نیومد واقعا فازشو نمیفهمیدم یعنی منو سر کار گذاشته بود؟
تنها چیزی که اومد ذهنم همین بود بخاطر همین عصبی شدمو پاشدم رفتم سوار ماشین شدم بعدشم روندم سمت خونشون وقتی رسیدمم هر چقدر درو زدم کسی باز نکرد عصبی بودم ولی ته دلم نگرانم بودم زنگ زدم به یکی از بچه ها که خوشبختانه نزدیک بود خودشو رسوند بهمو از دیوار بالا رفت و درو باز کرد رفتم داخل و با قدمای بلند اما ریلکس خودمو رسوندم خونه یکم رفتم جلو تر که دیدم الینا مثل یه مر*ده افتاده زمین چشام چهارتا شد الان دیگه واقعا نگران بودم سریع گوشیو در آوردمو زنگ زدم اورژانس
بعدش سریع رفتم سمتش
ادامه دارد.....
خمارییی🤣🤣🤣
لایک و کامنت یادتون نره
کم کم داره تموم میشه🙂
۸.۷k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.