کاش به دنیا نمیومدم
فصل 2 پارت 4
*منم بیرون از کلاس کار داشتم حالا بدو برو کلاست تا درسا عقب نمونی بدو
-🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝
رفتم سمت کلاسم
یکم به حرفاش فکر کردم
گفت داشت با باباش حرف بزنه
از اونجایی که منو کویین و تهیونگ یه خواهر برادریم پس این یعنی بابای تهیونگ و یونگی بابای منم حساب میشه دیگه ؟
(جهت اطلاع دوباره تهیونگ و یونگی اینجا از یه پدرن🌝)
در کلاس رو زدم و رفتم داخل اما هیچ کس اونجا نبودبه ساعت نگا کردم یادم افتاد الان تایم کلاس کامپیوتر بود یکی از اون کلاسایی که نبود بهتر بود🙂(منظورم تو مدرسس) سریع برگشتمو بدو بدو از پله بالا رفتم رفتم طبقه دوم و تو راهرو دویدم تا رسیدم سمت در کلاس درو زدمو وارد شدم
-سلام اممم ببخشید دیر کرد من...
8بله مدیر گفت بیا بشین تا دیر نشده
تنها جای خالی بغل اسکول ترین پسر کلاس بود 🙂 رفتم نشستم اونجا و کامپیوترو روشن کردم
ذهنم همش درگیر ماجرای امروز بود تا اینکه سعی کردم به خودم بیامو کمتر فکر کنم
ویو کویین
رسیدیم مدرسه رفتم سمت دفتر مدیر و پک بزرگ پول رو انداختم رو میزش
8این چیه و اینجا چه خبره
2باز کن تا ببینی چیه
بازش کردو وقتی دلارارو دید چشاش چهارتا شد
8ع ع ع عمرتون
2سعی کن یه بهانه ای قانع کننده جور کنی تا خوابگاه کنسل شه وگرنه دیگه باید با سرت خداحافظی کنی
8چ چی
2اگرم کسی مجبورت کرد بازم قبول نکن چون اصن نباید خوابگاهی وجود داشته باشه میگیری که چی میگم؟
8ب ب بله
2اممم آفرین
اینو گفتمو از اونجا در اومدم رفتم سر کلاسو درو با پا باز کردم که دیدم همه دارن به منو سئوک نگا میکنن
8توی کلاس من هیچ...
2زر نزن بابااااا
وقتی مدرسه تموم شد
ویو الی
زنگ خورده بود منم پاشدم سریع وسایلم رو جمع کردم و رفتم بیرون راستش از صبح همش دلم می خواست تهیونگ رو ببینم داشتم همین فکرو میکردم که از بغلم رد شد
-هوی هوی تهیونگااااا (با کمی داد)
اونم برگشت سمتمو با حالت تعجب گفت
+بیخ گوشتم چرا داد میزنی
-ببخشید
+چیه چیکارم داری
واقعا چیکارش داشتم😐
-سلام
+هن؟
-گفتم سلام
+علیک😐
خبببب حالا بهش چی بگم
+میشه سریع حرفتو بگی کار دارم من
-بعله
ودف یعنی چی بگم بهششششش
-من آدامس چسبیده به لباسم
🌝نهههههههههههه شت این چی بود من گفتم نباید اینو میگفتمممممم
+😐😐خب به عنم😐
ادامه دارد.....
لایک و کامنت یادتون نره 🌝🌝
*منم بیرون از کلاس کار داشتم حالا بدو برو کلاست تا درسا عقب نمونی بدو
-🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝
رفتم سمت کلاسم
یکم به حرفاش فکر کردم
گفت داشت با باباش حرف بزنه
از اونجایی که منو کویین و تهیونگ یه خواهر برادریم پس این یعنی بابای تهیونگ و یونگی بابای منم حساب میشه دیگه ؟
(جهت اطلاع دوباره تهیونگ و یونگی اینجا از یه پدرن🌝)
در کلاس رو زدم و رفتم داخل اما هیچ کس اونجا نبودبه ساعت نگا کردم یادم افتاد الان تایم کلاس کامپیوتر بود یکی از اون کلاسایی که نبود بهتر بود🙂(منظورم تو مدرسس) سریع برگشتمو بدو بدو از پله بالا رفتم رفتم طبقه دوم و تو راهرو دویدم تا رسیدم سمت در کلاس درو زدمو وارد شدم
-سلام اممم ببخشید دیر کرد من...
8بله مدیر گفت بیا بشین تا دیر نشده
تنها جای خالی بغل اسکول ترین پسر کلاس بود 🙂 رفتم نشستم اونجا و کامپیوترو روشن کردم
ذهنم همش درگیر ماجرای امروز بود تا اینکه سعی کردم به خودم بیامو کمتر فکر کنم
ویو کویین
رسیدیم مدرسه رفتم سمت دفتر مدیر و پک بزرگ پول رو انداختم رو میزش
8این چیه و اینجا چه خبره
2باز کن تا ببینی چیه
بازش کردو وقتی دلارارو دید چشاش چهارتا شد
8ع ع ع عمرتون
2سعی کن یه بهانه ای قانع کننده جور کنی تا خوابگاه کنسل شه وگرنه دیگه باید با سرت خداحافظی کنی
8چ چی
2اگرم کسی مجبورت کرد بازم قبول نکن چون اصن نباید خوابگاهی وجود داشته باشه میگیری که چی میگم؟
8ب ب بله
2اممم آفرین
اینو گفتمو از اونجا در اومدم رفتم سر کلاسو درو با پا باز کردم که دیدم همه دارن به منو سئوک نگا میکنن
8توی کلاس من هیچ...
2زر نزن بابااااا
وقتی مدرسه تموم شد
ویو الی
زنگ خورده بود منم پاشدم سریع وسایلم رو جمع کردم و رفتم بیرون راستش از صبح همش دلم می خواست تهیونگ رو ببینم داشتم همین فکرو میکردم که از بغلم رد شد
-هوی هوی تهیونگااااا (با کمی داد)
اونم برگشت سمتمو با حالت تعجب گفت
+بیخ گوشتم چرا داد میزنی
-ببخشید
+چیه چیکارم داری
واقعا چیکارش داشتم😐
-سلام
+هن؟
-گفتم سلام
+علیک😐
خبببب حالا بهش چی بگم
+میشه سریع حرفتو بگی کار دارم من
-بعله
ودف یعنی چی بگم بهششششش
-من آدامس چسبیده به لباسم
🌝نهههههههههههه شت این چی بود من گفتم نباید اینو میگفتمممممم
+😐😐خب به عنم😐
ادامه دارد.....
لایک و کامنت یادتون نره 🌝🌝
۸.۲k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.