کاش به دنیا نمیومدم
فصل 2 پارت 8
دیدم چهارتا دکتر بالای سرمن و دست یکیشون شکره بعدش اون یکی با خوشحالی گفت به هوش اومد
چند دقیقه ای طول کشید تا هضم کنم چه اتفاقی افتاده بود بعدش به خودم اومد دیدم دکترا همش دارن اسممو صدا میزنن برگشتمو جواب دادم
-بله
8خوبی؟
-آره
بعدش روشو کرد به یه پرستارو گفت
8خطر رفع شد ببریدشو یه سرم بزنید بعدش مرخصه منم میرم بیرون به همراهاش بگم
همراهام؟
مگه کی میتونه همراه من باشه؟
تا جایی که یادمه من خونمون از حال رفتمو تو خونمون هم کسی نبود
اصن کی منو رسوند بیمارستان؟
واقعا نمیدونستم اینجا چخبره داشتم گیج میشدم
ویو تهیونگ
نگران هی هی اینورو اونور قدم میزدم تا اینکه دکتره اومد گفت بهوش اومده
انگار دنیارو بهم داده بودن خیلی خوشحال بودم و واقعا هم نمیدونستم چرا شاید دوسش داشتم؟
آره قطعا دوسش دارم ولی نباید داشته باشم
ویو کویین
بعد اینکه دکتر گفت حالش خوبه خیلیییییی خوشحال شدم ولی وقتی نگرانیم از بابت این راحت شد فکر تهیونگ و قرارش با الینا دوباره افتاد تو ذهنم هنوزم برام سواله قرارشون راجب چی بود
یعنی باید از تخیونگ بپرسم؟
نه ولش کن از خود الینا میپرسم
ولی من که قرار نیست بمونمو باهاش حرف بزنم پس بهتره برم بعدا میفهمم
2خبب دیگه منم برم
+وایستا نمی خوای....
تهیونگ داشت حرف میزد که در اتاق باز شدو تخت الینارو آوردن بیرون و خلاف جهت ما بردن ته راه رو ازمون دور شدن
2خب داشتی میگفتی
+می خواستم بگم نمیخوای با الینا حرف بزنی؟
2نه فک نکنم
+چرا ولی اون خواهرته
2خب باشه من ازش متنفرم
+بیخیال اگه متنفر بودی که این همه راهو نگران دنبالش نمیومدی درضمن من که غریبم میخوام برم ببینمش بعد تو که میشی برادرش لفظ میای؟ (لحن سرو جدی)
دیدم چهارتا دکتر بالای سرمن و دست یکیشون شکره بعدش اون یکی با خوشحالی گفت به هوش اومد
چند دقیقه ای طول کشید تا هضم کنم چه اتفاقی افتاده بود بعدش به خودم اومد دیدم دکترا همش دارن اسممو صدا میزنن برگشتمو جواب دادم
-بله
8خوبی؟
-آره
بعدش روشو کرد به یه پرستارو گفت
8خطر رفع شد ببریدشو یه سرم بزنید بعدش مرخصه منم میرم بیرون به همراهاش بگم
همراهام؟
مگه کی میتونه همراه من باشه؟
تا جایی که یادمه من خونمون از حال رفتمو تو خونمون هم کسی نبود
اصن کی منو رسوند بیمارستان؟
واقعا نمیدونستم اینجا چخبره داشتم گیج میشدم
ویو تهیونگ
نگران هی هی اینورو اونور قدم میزدم تا اینکه دکتره اومد گفت بهوش اومده
انگار دنیارو بهم داده بودن خیلی خوشحال بودم و واقعا هم نمیدونستم چرا شاید دوسش داشتم؟
آره قطعا دوسش دارم ولی نباید داشته باشم
ویو کویین
بعد اینکه دکتر گفت حالش خوبه خیلیییییی خوشحال شدم ولی وقتی نگرانیم از بابت این راحت شد فکر تهیونگ و قرارش با الینا دوباره افتاد تو ذهنم هنوزم برام سواله قرارشون راجب چی بود
یعنی باید از تخیونگ بپرسم؟
نه ولش کن از خود الینا میپرسم
ولی من که قرار نیست بمونمو باهاش حرف بزنم پس بهتره برم بعدا میفهمم
2خبب دیگه منم برم
+وایستا نمی خوای....
تهیونگ داشت حرف میزد که در اتاق باز شدو تخت الینارو آوردن بیرون و خلاف جهت ما بردن ته راه رو ازمون دور شدن
2خب داشتی میگفتی
+می خواستم بگم نمیخوای با الینا حرف بزنی؟
2نه فک نکنم
+چرا ولی اون خواهرته
2خب باشه من ازش متنفرم
+بیخیال اگه متنفر بودی که این همه راهو نگران دنبالش نمیومدی درضمن من که غریبم میخوام برم ببینمش بعد تو که میشی برادرش لفظ میای؟ (لحن سرو جدی)
۶.۳k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.