سرنوشت متصل

سرنوشت متصل 2
Part 23
ویو هانا
تو خونه نشست بودم امروز تولد لیام و لیانا بود میخواستم سبب خیر شم که نگاهم به گوشی جلب شد
~ جانم؟
× هانا (ناراحت)
~ تهیونگ چیشدهه (نگران)
× هول نکن خب؟
~ اینجوری که تو داری حرف میزنی اصلااا نمیکنم بگووو (نگران)
× رونا بیمارستانه
~ باش.. چیییییی (شوک)
× بیا همه چی رو میفهمی
~ ادرس و بفرست
× اوک فعلا
میفرسته*
تا فرستاد سریع یه لباس سفید پوشیدم و رفتم میزارم عکس

فلش بک به بیمارستان*
~ خاک تو سرت کنن رونا
+چته میمون؟(خسته بی جون )
~ امروز و همه تون یادتون رفته بود (ناراحت)
+چیشدههههه؟(کنجکاو)
هانا در گوشش میگه
~ فردا تولد لیام و لیاناست (لبخند)
+میمون (داد)
چرا الان میگی؟
~ کی بگم؟ (طلبکار)
+دستم به دامنت پاشو فردا یکاری کن
~نمیگفتی هم کرده بودم(چشم غره)
فردا یه مهمونی داریم شب همه رو هم دعوت کردم
+من نمیام گفته باشما
~ غلط میکنی تولد بچه هاته بیا ولی بعدش برو
+میرماااا
~ برو
.....

نویسنده
https://wisgoon.com/helena157

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتون🤍🌹
دیدگاه ها (۳)

بنفش من Part3+که... چشامو باز کردم دیدم یکی داره کتکش میزنه....

بنفش من Part4_من بهت پیشنهاد کار میدم... +نمیخام... _اوکی می...

سرنوشت متصل 2Part 22=لیام (اروم) # جانم؟( تو فکر) = چه عجب ر...

بنفش من Part2 +زندگی همونجایی سخت میشه که باید با فوبیا هات ...

عشق مافیا پارت*¹*

پارت ۱۹ویو رزی:کم کم چشمامو باز کردم دیدم صبح شده بلند شدم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط