مینجی که نمیخواست دوباره به همان اتفاقات گذشته برگردد و دوباره دل به تهیونگ ...

...


مینجی که نمی‌خواست دوباره به همان اتفاقات گذشته برگردد و دوباره دل به تهیونگ بسپارد، سعی می‌کرد تا علاقه‌اش را از او پنهان کند. او می‌خواست که از تهیونگ دور باشد و با سردی رفتار کند تا دیگر هیچ اتفاقی بین آنها نیفتد، و در این کار موفق هم شد. تهیونگ که هیچ‌وقت انتظار نداشت با چنین رفتاری از مینجی روبه‌رو شود، به شدت از این سردی و فاصله گرفتن او تعجب کرد. دلش پر از سوالات بی‌پاسخ بود، مخصوصاً اینکه چرا مینجی او را ترک کرده بود.

اما تهیونگ هم دست کمی از مینجی نداشت. درست است که شاید درصد احساساتش کمتر از گذشته بود و دیگر آن شدت عاطفی را نداشت، اما هنوز هم احساساتش نسبت به مینجی در قلبش باقی مانده بود. او از اینکه مینجی هیچ‌وقت نتواست به او توضیح بدهد چرا همه چیز تغییر کرد، ناراحت بود. اما با اینکه همچنان به مینجی علاقه داشت، به هیچ وجه نمی‌خواست خود را در برابر احساساتش قرار دهد. او هم دیگر مثل گذشته با مینجی برخورد نمی‌کرد، اما چیزی از آن رابطه‌ی گذشته در دلش باقی مانده بود. این سکوت و فاصله از هم، حالا تنها چیزی بود که باقی مانده بود.

ادامه دارد...!؟
دیدگاه ها (۰)

...هر دو خیلی تحمل کردند؛ هیچ‌کدوم حاضر نبودند اول قدم بردار...

...خانواده‌ها برای نرم کردن رفتار سرد تهیونگ و مینجی، تلاش م...

...وقتی خانواده تهیونگ و تهیونگ به خانه خانواده مینجی رسیدند...

...بعد از برگشت تهیونگ به خانواده‌اش، استقبال گرمی از او کرد...

black flower(p,320)

black flower(p,310)

Royal Veil — Part 16 : شبِ بی‌قرارراهرو آرام بود، اما تهیونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط