شات (²)
شات (²)
جین ویو:
ی منشی دارم همیشه خودشو به من میچسبونه هی پیش من از جینا بد میگه ما به اجبار با هم ازدواج کردم اما بهش علامند شدم و دوست ندارم ازش بد بشنوم . منشیم که اسمش سولی باشه هر روز خودشو بهم میچسبونه منم از دستش خسته شدم اعصابم خورد شد و اخراجش کردم
حقش بود دختره هرزه معلوم نیس با چند نفر دیگه
توی رابطه هست .
فلش بک به شرکت:/
تق تق . بفرمایید
سولی: عشقم قرار داد شرکت... اوردم
جین: عشقم؟
سولی: عاره دیگه عشقم مگه تومنو دوست نداری
جین: هع به همین خیال باش من غلط بکنم عاشق توعه هرزه بشم
سولی: *اشک الکی* چییییییی منو دوست نداری؟
چیه اون جینای هرزه تورو جذب کرده ؟اون چی داره که من ندارم ؟
جین: ^یدونه میزنه تو گوش سولی^(ببخشید اسم سولی رو اوردم اسم دیگه ای پیدا نکردم) حرف دهنتو بفهم لقب خودت و روی زن من نزار بی لیاقت بی خاصیت *با داد* همین الان وسایلتو جمع میکنی از این جا گورتو گم میکنی دیگم اینورا پیدات نمیشه
کل کارکنای اون بخش دور ما مجع شده بودن
جیهوپ بهترین دوستم بود و البته همکارم اومد پیشم و گفت:
جیهوپ:جین چرا اینکارو کردی؟
جین: دیگه خیلی رو مخ بود یکی باید یکی ادبش میکرد دختره بیشعور رو
جین روبه کارکنان: مگه شما کار ندارین برن سر کارتون دیگه*داد*
همه از ترس سریع رفدن
سولی هم با اشکای تمساحیش از اونجا رفت
جین:جیهوب من میرم خونه امروز ریده شد به حالم تو مراقب شرکت باش
جیهوپ:باشه دادش نگران نباش برو
جین. به جیهوپ خیلی اعتماد داشتم شرکتو به دستش سپردم و اومدم خونه
پایان فلش بک:/
جین ویو:
ی منشی دارم همیشه خودشو به من میچسبونه هی پیش من از جینا بد میگه ما به اجبار با هم ازدواج کردم اما بهش علامند شدم و دوست ندارم ازش بد بشنوم . منشیم که اسمش سولی باشه هر روز خودشو بهم میچسبونه منم از دستش خسته شدم اعصابم خورد شد و اخراجش کردم
حقش بود دختره هرزه معلوم نیس با چند نفر دیگه
توی رابطه هست .
فلش بک به شرکت:/
تق تق . بفرمایید
سولی: عشقم قرار داد شرکت... اوردم
جین: عشقم؟
سولی: عاره دیگه عشقم مگه تومنو دوست نداری
جین: هع به همین خیال باش من غلط بکنم عاشق توعه هرزه بشم
سولی: *اشک الکی* چییییییی منو دوست نداری؟
چیه اون جینای هرزه تورو جذب کرده ؟اون چی داره که من ندارم ؟
جین: ^یدونه میزنه تو گوش سولی^(ببخشید اسم سولی رو اوردم اسم دیگه ای پیدا نکردم) حرف دهنتو بفهم لقب خودت و روی زن من نزار بی لیاقت بی خاصیت *با داد* همین الان وسایلتو جمع میکنی از این جا گورتو گم میکنی دیگم اینورا پیدات نمیشه
کل کارکنای اون بخش دور ما مجع شده بودن
جیهوپ بهترین دوستم بود و البته همکارم اومد پیشم و گفت:
جیهوپ:جین چرا اینکارو کردی؟
جین: دیگه خیلی رو مخ بود یکی باید یکی ادبش میکرد دختره بیشعور رو
جین روبه کارکنان: مگه شما کار ندارین برن سر کارتون دیگه*داد*
همه از ترس سریع رفدن
سولی هم با اشکای تمساحیش از اونجا رفت
جین:جیهوب من میرم خونه امروز ریده شد به حالم تو مراقب شرکت باش
جیهوپ:باشه دادش نگران نباش برو
جین. به جیهوپ خیلی اعتماد داشتم شرکتو به دستش سپردم و اومدم خونه
پایان فلش بک:/
۳۶.۷k
۱۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.