مافیای من
#مافیای_من
P:4
*ویو ا.ت*
رو تخت نشسته بودمو منتظر هیونجین بودم
همینطور نشسته بودم که صدا در اومد
رفتم به سمتش که هیونجین دیدم ی کت شلوار مشکی شبیه همون روز اول تنش بود
دیدم داره میاد سمتم هل شدم رفتم عقب و اونم با هر قدمم ی قدم میدم جلوتر
_چیکار.... میکنی... برو عقب.. *با مکث*
+بیبی اندامت دیوونم میکنه
همینطوری میومد جلو که خوردم به دیوار دیگه نمی تونستم برم عقب اونم از فرست استفاده کرد و بیشتر بهم نزدیک شد
فاصله صورتمون کمتر از 1 سانت بود تا خواست لبشو بزاره رو لبم در باز شد دوتا از بادیگاردهاش اومدن
*علامت بادیگارد∆*
∆قربان ماشین اماده هست
+بهت یاد ندادن در بزنی *داد و عصبی*
∆ببخشید قربان
+دیگه نبینمت
*ویو هیونجین*
همینجوری میرفتم جلو که خورد به دیوار و فاصله صورتمون کمتر از 1سانت بود
از فرست استفاده کردم و تا خواستم لبمو بزارم رو لبش بادیگاردم اومد داخل
دیدم ا.ت ی متر رفت اونور تر خندم گرفته بود ولی از یطرف بخاطر کار بادیگارد عصبی شدم
دست ا.ت رو گرفتم و رفتم به سمت ماشین
اول ا.ت رو سوار کردم و بعد خودم رفتم
نشستم
+ا.ت اینجا 3تا قانون داره و تو باید همشونو خیلی خوب رعایت کنی
_خوب اون 3 تا قانون چیه؟
+اول اینکه وقتی رفتیم مهمونی تو نباید با دوستام زیاد گرم بگیری
دومم اینکه نباید جلو کسی بجوز من لباس باز بپوشی البته اگه من بگم
سومم اینکه تو الان دوست دختر منی
_خوب اگه اینارو رعایت نکنم چی میشه
+کاری میکنم که نتونی تا 1سال راه بری
_این یکم زیادهروی نیست😐
+...
بعد 40مین رسیدیم و من دست ا.ت رو گرفتم از ماشین پیادش کردم و رفتیم داخل
*ویو ا. ت*
رسیدیم مهمونی و هیونجین اومدو دست منو
گرفت و برد سمت سالن سالنش نسبتا بزرگ بود
رفتیم داخل و بوی الکل و سیگار بشدت زیاد بود
دیدم هیونجین داره میره سمت یه نفر که فکر کنم صاحب این مهمونی بود رفتم کنار هیونجین و به اون مرده سلام کردم
مرد مهربونی بود و اگه اشتباه نکنم اسمش یونجون بود
1ساعت از وقتی که اومده بودیم اونجا میگذشت و هیونجین کاملا مست شده بود منم تا دیدم حواسش نیست خواستم الکل بخورم که فکر کنم بیشتر از یکم شد بین هوشیاری و مستی بودم که هیونجین اومد سمتم دیدم با عصبانیت
تمام داره منو نگاه میکنه ترسیدم و نگاش می کردم
*ویو هیونجین*
رفتم رو ی صندلی نشستم و ا.ت هم کنارم
رفتم به سمت شیشه الکل برا خودم الکل ریختم و انقدر خوردم که کل شیشه تمام شد و فکر کنم انقدر مست شده بودم که هیچی نمی فهمیدم که
دیدم ا.ت مست کرد و داره با یونجون بیش از حد صمیمی میشه عصبانی شدم رفتم به سمتش دیدم که داره منو با ترس نگاه میکنه ولی من خیلی مست ...
پایان پارت ۴😃
P:4
*ویو ا.ت*
رو تخت نشسته بودمو منتظر هیونجین بودم
همینطور نشسته بودم که صدا در اومد
رفتم به سمتش که هیونجین دیدم ی کت شلوار مشکی شبیه همون روز اول تنش بود
دیدم داره میاد سمتم هل شدم رفتم عقب و اونم با هر قدمم ی قدم میدم جلوتر
_چیکار.... میکنی... برو عقب.. *با مکث*
+بیبی اندامت دیوونم میکنه
همینطوری میومد جلو که خوردم به دیوار دیگه نمی تونستم برم عقب اونم از فرست استفاده کرد و بیشتر بهم نزدیک شد
فاصله صورتمون کمتر از 1 سانت بود تا خواست لبشو بزاره رو لبم در باز شد دوتا از بادیگاردهاش اومدن
*علامت بادیگارد∆*
∆قربان ماشین اماده هست
+بهت یاد ندادن در بزنی *داد و عصبی*
∆ببخشید قربان
+دیگه نبینمت
*ویو هیونجین*
همینجوری میرفتم جلو که خورد به دیوار و فاصله صورتمون کمتر از 1سانت بود
از فرست استفاده کردم و تا خواستم لبمو بزارم رو لبش بادیگاردم اومد داخل
دیدم ا.ت ی متر رفت اونور تر خندم گرفته بود ولی از یطرف بخاطر کار بادیگارد عصبی شدم
دست ا.ت رو گرفتم و رفتم به سمت ماشین
اول ا.ت رو سوار کردم و بعد خودم رفتم
نشستم
+ا.ت اینجا 3تا قانون داره و تو باید همشونو خیلی خوب رعایت کنی
_خوب اون 3 تا قانون چیه؟
+اول اینکه وقتی رفتیم مهمونی تو نباید با دوستام زیاد گرم بگیری
دومم اینکه نباید جلو کسی بجوز من لباس باز بپوشی البته اگه من بگم
سومم اینکه تو الان دوست دختر منی
_خوب اگه اینارو رعایت نکنم چی میشه
+کاری میکنم که نتونی تا 1سال راه بری
_این یکم زیادهروی نیست😐
+...
بعد 40مین رسیدیم و من دست ا.ت رو گرفتم از ماشین پیادش کردم و رفتیم داخل
*ویو ا. ت*
رسیدیم مهمونی و هیونجین اومدو دست منو
گرفت و برد سمت سالن سالنش نسبتا بزرگ بود
رفتیم داخل و بوی الکل و سیگار بشدت زیاد بود
دیدم هیونجین داره میره سمت یه نفر که فکر کنم صاحب این مهمونی بود رفتم کنار هیونجین و به اون مرده سلام کردم
مرد مهربونی بود و اگه اشتباه نکنم اسمش یونجون بود
1ساعت از وقتی که اومده بودیم اونجا میگذشت و هیونجین کاملا مست شده بود منم تا دیدم حواسش نیست خواستم الکل بخورم که فکر کنم بیشتر از یکم شد بین هوشیاری و مستی بودم که هیونجین اومد سمتم دیدم با عصبانیت
تمام داره منو نگاه میکنه ترسیدم و نگاش می کردم
*ویو هیونجین*
رفتم رو ی صندلی نشستم و ا.ت هم کنارم
رفتم به سمت شیشه الکل برا خودم الکل ریختم و انقدر خوردم که کل شیشه تمام شد و فکر کنم انقدر مست شده بودم که هیچی نمی فهمیدم که
دیدم ا.ت مست کرد و داره با یونجون بیش از حد صمیمی میشه عصبانی شدم رفتم به سمتش دیدم که داره منو با ترس نگاه میکنه ولی من خیلی مست ...
پایان پارت ۴😃
۷.۹k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.