زوالعشق پارتسیوسه مهدیهعسگری

#زوال_عشق #پارت_سی_و_سه #مهدیه_عسگری

خوشحال از اینکه بالاخره نامه رو از دادگاه گرفتیم پریدم بغل بردیا و محکم گونشو بوسیدم و گفتم:وااااای بردیا باورم نمیشه بالاخره تونستیم نامه رو بگیریم....

اونم لبخندی زد و منو از خودش جدا کرد و گفت:عزیزم میدونم چقدر خوشحالی ولی اینجا مکان عمومی....دیدم راست میگه... انقدر خوشحال بودم که متوجه هیچی نشده بودم....

لبخند دوندون نمایی زدم که بردیا دلش برام ضعف رفت و محکم لپمو کشید‌‌....

با ذوق پشت ویترین وایساده بودم و داشتم به انگشتر ها نگاه میکردم....برای اینکه خرجمون بالا نره دست روی یه انگشتر معمولی گذاشتم و رو کردم به بردیا و گفتم:این چطور؟!....

با دیدن انگشتر اخماش توهم رفت و گفت:نه این خوب نیست ... انقدری این چند سال واسه همچین روزایی پول جمع کردم که بتونم یه حلقه گرون برای زنم بخرم.....

بعدم دستمو کشید و برد تو مغازه و به فروشنده گفت از بهترین و خوشگلترین حلقه هاش برامون بیاره....

اخرشم اصرارهای من جوابی نداد و دوتا حلقه خریدیم که ماله خودش تقریبا ساده بود ولی ماله من شیک و پر از نگین بود....

با اینکه امروز خیلی خوشحال بودم ولی فراموش نکرده بودم عینک دودی بزنم....همیشه عینک میزاشتم که خدایی نکرده نکنه بشناسنم....

دیروز هم با بردیا رفتیم و آزمایش خون دادیم و الان داشتیم میرفتیم جوابشو بگیریم....

من نشسته بودم روی صندلی و بردیا رفته بود جواب رو بگیره....از دور دیدم قیافش ناراحت....

بند دلم برید...درسته قبلش باهم حرف زده بودیم و گفته بودیم جواب آزمایش هرچی که شد باز باهم ازدواج میکنیم ولی من دوست داشتم یه بچه داشته باشم...
یه بچه چشم و ابرو مشکی مثله بردیا....
بی طاقت از جام بلند شدم و تا رسیدن بردیا مقابلم داشتم با چشمای نگرانم براندازش میکردم که وقتی بهم رسید با چشمای پر از غم نگام کرد که بی طاقت پرسیدم :جواب چیشده؟!....

نفس عمیقی کشید و گفت:بچمون عقب مونده میشه مثله تو....
بعدم غش غش خندید که با حرص نگاش کردم که لبخند مهربونی گفت:شوخی کردم عزیزم جواب مثبت بود...

با غیض نگاش کردم و بازوشو وشگون گرفتم که با لوده بازی گفت:چیه نکنه هر روز میخای کتکم بزنی!!!؟؟...بخدا طلاقت میدم ها....

کاراش باعث شد حرصم یادم بره و بخندم...

بعد از اون رفتیم سراغ آینه و شمعدان و کارای دیگه....
دیدگاه ها (۲۷)

#زوال_عشق #پارت_سی_و_چهار #مهدیه_عسگریخوشحال داشتم پشت ویتری...

#زوال_عشق #پارت_سی_و_پنج #مهدیه_عسگریبا دیدن بابا با شک زمزم...

#زوال_عشق #پارت_سی_و_دو #مهدیه_عسگریبا بهت دستمو روی گونم گذ...

#زوال_عشق #پارت_سی_و_یک #مهدیه_عسگریفردا صبحش یه مشکل برای م...

یه OP اخیرا جیمین رو دیده و باهاش عکس گرفته:"این تنها و باار...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁴⁶اروم خندیدم رفتم داخل..... . . . داشتم سا...

روانی منP52

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط