Part 39
Part 39
کوک : دلت هنوز درد میکنه
ات :اوهوم
(ویو کوک )
آت رو بغلش کردم و گذاشتمش روی پاهام آروم شکمشو نوازش کردم و شروع کردم به ماساژ دادن شکمش موقع ماساژ دادن هی بیقراری میکرد دوباره کیسه آب برداشتم و گذاشتم رو دلش خوابوندمش رو تخت پتو رو کشیدم روش خودمم بغلش خوابیدم دو دقیقه نگذشت که خوابش برد موقعی که خواب بود غرق چهرهاش شده بودم که آخه چطوری میتونه انقدر جذاب و بامزه باشه واقعا من آدم خیلی خوش شانسم که کسی مثل ات دارم باید به خوبی ازش مراقبت کنم
(بعد از نیم ساعت )
(ویو ات )
موقعی که کوک بغلم کرد نفهمیدم چی شد که خوابم برد فکر کنم نیم ساعت خواب بودم بیدار شدم دیدم کوکم بغلم خوابیده دستاشو دور کمرم حلقه کرده دل دردمم کمتر شده بود چون کوک دلمو ماساژ داده بود روما اونوری کردم و به صورت کوک برای چند ثانیه زل زده بودم بعد آروم آروم صورتمو بردم سمت صورتش لبامو گذاشتم رو لباش و شروع کردم به مک زدنشون که بعد ۵ مین از خواب بیدار شد
کوک: اومم حالت بهتره
ات: اوهوم
کوک: خوبه
ات :ميگما خوراکی داریم یه چیز شیرین موخوام
کوک :مثلا
ات :بستنی یا شکلات یا پشمک یا حتی پاستیلللل هققق
کوک: چرا قشنگم داریم هم بستی داریم هم شکلات بزار برات بیارم
(ویو کوک )
رفتم تو آشپزخونه برای آت از توی فریزر بستنی و یه قاشق برداشتم و رفتم توی اتاقمون بستنی رو دادم دستش و شروع کرد به خوردن بچه کوچولو ها میخورد از این کارش یه خندهای تو گلوم کردم
کوک: خوبه
ات: اوهوم
کوک :خنده)
ات :میخوری( دهن پر)
کوک: نه نمیخوام
ات :بخور توت فرنگیه خوشمزس
کوک: میخوره *( بستنی رو میگمممم منحرففف)
ات :خوبه
کوک: بد نیست
ات :بد نیستت این خیلی خوشمزس چطوری میتونی به این چیز خوشمزه بگی بدنیست هااا
کوک: شکر خوردم عالیه خوشمزس
ات :بله بله
(ویو ات )
بستنی ما خوردم از پوستشو انداختم تو سطل و دوباره اومدم رو تخت نشستم دقیقاً شبیه زنای حامله بودم حال هیچ کاریو نداشتم خودمو تو بغل کوک جا دادم دستشو دور کمرم حلقه کرد شروع کرد ماساژ دادن کمرم و پیشونیمو بوسید
کوک :میخوای فیلم ببینیم
ات :اوهوم
کوک :ترسناک
ات :نه نه نه
کوک : بیا دیگه حال میده
ات :هوفف باشه ولی اگه جیغغ زدم نگی چرا داری جیغع میزنی هاا
ادامه دارد
تا شب ۲ پارت دیگه میزارم
کوک : دلت هنوز درد میکنه
ات :اوهوم
(ویو کوک )
آت رو بغلش کردم و گذاشتمش روی پاهام آروم شکمشو نوازش کردم و شروع کردم به ماساژ دادن شکمش موقع ماساژ دادن هی بیقراری میکرد دوباره کیسه آب برداشتم و گذاشتم رو دلش خوابوندمش رو تخت پتو رو کشیدم روش خودمم بغلش خوابیدم دو دقیقه نگذشت که خوابش برد موقعی که خواب بود غرق چهرهاش شده بودم که آخه چطوری میتونه انقدر جذاب و بامزه باشه واقعا من آدم خیلی خوش شانسم که کسی مثل ات دارم باید به خوبی ازش مراقبت کنم
(بعد از نیم ساعت )
(ویو ات )
موقعی که کوک بغلم کرد نفهمیدم چی شد که خوابم برد فکر کنم نیم ساعت خواب بودم بیدار شدم دیدم کوکم بغلم خوابیده دستاشو دور کمرم حلقه کرده دل دردمم کمتر شده بود چون کوک دلمو ماساژ داده بود روما اونوری کردم و به صورت کوک برای چند ثانیه زل زده بودم بعد آروم آروم صورتمو بردم سمت صورتش لبامو گذاشتم رو لباش و شروع کردم به مک زدنشون که بعد ۵ مین از خواب بیدار شد
کوک: اومم حالت بهتره
ات: اوهوم
کوک: خوبه
ات :ميگما خوراکی داریم یه چیز شیرین موخوام
کوک :مثلا
ات :بستنی یا شکلات یا پشمک یا حتی پاستیلللل هققق
کوک: چرا قشنگم داریم هم بستی داریم هم شکلات بزار برات بیارم
(ویو کوک )
رفتم تو آشپزخونه برای آت از توی فریزر بستنی و یه قاشق برداشتم و رفتم توی اتاقمون بستنی رو دادم دستش و شروع کرد به خوردن بچه کوچولو ها میخورد از این کارش یه خندهای تو گلوم کردم
کوک: خوبه
ات: اوهوم
کوک :خنده)
ات :میخوری( دهن پر)
کوک: نه نمیخوام
ات :بخور توت فرنگیه خوشمزس
کوک: میخوره *( بستنی رو میگمممم منحرففف)
ات :خوبه
کوک: بد نیست
ات :بد نیستت این خیلی خوشمزس چطوری میتونی به این چیز خوشمزه بگی بدنیست هااا
کوک: شکر خوردم عالیه خوشمزس
ات :بله بله
(ویو ات )
بستنی ما خوردم از پوستشو انداختم تو سطل و دوباره اومدم رو تخت نشستم دقیقاً شبیه زنای حامله بودم حال هیچ کاریو نداشتم خودمو تو بغل کوک جا دادم دستشو دور کمرم حلقه کرد شروع کرد ماساژ دادن کمرم و پیشونیمو بوسید
کوک :میخوای فیلم ببینیم
ات :اوهوم
کوک :ترسناک
ات :نه نه نه
کوک : بیا دیگه حال میده
ات :هوفف باشه ولی اگه جیغغ زدم نگی چرا داری جیغع میزنی هاا
ادامه دارد
تا شب ۲ پارت دیگه میزارم
۲۲.۹k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.