Part 40
Part 40
ات : هوفف باشه ولی اگه جیغ زدم نگی چرا داری جیغ میزنی ها
کوک :باشه باشه (خنده *
(ویو کوک )
رفتم و فیلم آنابل را گذاشتم هنوز شروع نشده بود که آت رفت زیر پتو و شروع کرد به گفتن اینکه من میترسم و خاموشش کن ولی من خیلی دوست داشتم این فصل جدیدشو ببینم پس با حرفش مخالفت کردم
ات :کوکککک من میترسممم
کوک :بیبی هنوز شروع نشده که
ات :ولی میدونم همون اولش یه صحنه ترسناک میاد
کوک: اگه قول بدی تا آخر فیلم رو با من نگاه کنی و جیغغ نزنی و شب هم توی اتاق مهمان بخوابی بهت قول میدم ببرمت از عصر تا شب شهر بازی و یه گربه برات بخرم
ات :عههه این عادلانه نیست من گوربه میخواممم ببین همه چیش قبول ولی من نمیتونم بعد از اینکه فیلم ترسناک دیدم توی اتاق تنها بخواب
کوک :خوب پس فقط شهر بازی میبرمت از گربه خبری نیست
ات: نهههه باشه اصلا شب تو اتاق تنها میخوابم
کوک: قبول
ات :بی تر ادب
(ویو ات )
خیلی دلم یه گربه میخواست برای همین شرطشو قبول کردم نشستم تا آخر فیلمو دیدم ولی انقدر ترسیده بودم که دست و پاهام مثل چی میلرزید ولی به رو خودم نیاوردم و عادی رفتار کردم بعد یه ساعت دیگه وقت خواب شده بود کوک بهم گفت که باید برید تو اتاق مهمان بخوابی برای همین منم رفتم و توی اتاق مهمان که اتاقش ته راهرو بود به خودم گفتم که نمیتونم بخوابم پس تصمیم گرفتم کل شبا بیدار بمونم
(ویو کوک )
فیلم تموم شد باز گفتم که قولمو هنوز یادت نرفته با ناراحتی سر تکون داد و رفت توی اتاق مهمان خودم هم رفتم توی اتاقمون روتخت راست کشیدم و به قولی که بهش دادم فکر کردم راستش خودم نمیتونستم بدون اون بخوابم یک ساعت میگذشت خوابم نمیبرد و ساعت سه ساعت اصلاً تو این ساعت تا یک لحظهام که چشمام رو نبسته بودم پس تصمیم گرفتم برم دم اتاق مهمان و در بزنم در زدم اما جوابی نشنیدم پس تصمیم گرفتم درو وا کنم و رفتم تو دیدم مثل یه بچه کوچولو خوابش و پتو را بغل کرده رفتم بغلش کردم و بردمش تو اتاق خودمون و کنارش خوابیدم که بعد از چند دقیقه خودم هم چشام سنگین شد و خوابم برد
(ویو ات )
خیلی خسته بودم ولی انقدر میترسیدم نمیتونستم بخوابم یه چند دقیقه گذشت هنوز خوابم نبرده بود تصمیم گرفتم یه فیلم شاد بزارم که حداقل از ترسم کمتر بشه مشغول فیلم دیدن بودم که نفهمیدم چی شد که خوابم برد و هیچی حس نکردم
(پرش زمانی به صبح )
(ویو کوک)
باید به قولم عمل میکردم پس صبح زود پا شدم رفتم بیرون رفتم توی..............
ادامه دارد
خیلی این پارت گوه شد 🤌🤌
ات : هوفف باشه ولی اگه جیغ زدم نگی چرا داری جیغ میزنی ها
کوک :باشه باشه (خنده *
(ویو کوک )
رفتم و فیلم آنابل را گذاشتم هنوز شروع نشده بود که آت رفت زیر پتو و شروع کرد به گفتن اینکه من میترسم و خاموشش کن ولی من خیلی دوست داشتم این فصل جدیدشو ببینم پس با حرفش مخالفت کردم
ات :کوکککک من میترسممم
کوک :بیبی هنوز شروع نشده که
ات :ولی میدونم همون اولش یه صحنه ترسناک میاد
کوک: اگه قول بدی تا آخر فیلم رو با من نگاه کنی و جیغغ نزنی و شب هم توی اتاق مهمان بخوابی بهت قول میدم ببرمت از عصر تا شب شهر بازی و یه گربه برات بخرم
ات :عههه این عادلانه نیست من گوربه میخواممم ببین همه چیش قبول ولی من نمیتونم بعد از اینکه فیلم ترسناک دیدم توی اتاق تنها بخواب
کوک :خوب پس فقط شهر بازی میبرمت از گربه خبری نیست
ات: نهههه باشه اصلا شب تو اتاق تنها میخوابم
کوک: قبول
ات :بی تر ادب
(ویو ات )
خیلی دلم یه گربه میخواست برای همین شرطشو قبول کردم نشستم تا آخر فیلمو دیدم ولی انقدر ترسیده بودم که دست و پاهام مثل چی میلرزید ولی به رو خودم نیاوردم و عادی رفتار کردم بعد یه ساعت دیگه وقت خواب شده بود کوک بهم گفت که باید برید تو اتاق مهمان بخوابی برای همین منم رفتم و توی اتاق مهمان که اتاقش ته راهرو بود به خودم گفتم که نمیتونم بخوابم پس تصمیم گرفتم کل شبا بیدار بمونم
(ویو کوک )
فیلم تموم شد باز گفتم که قولمو هنوز یادت نرفته با ناراحتی سر تکون داد و رفت توی اتاق مهمان خودم هم رفتم توی اتاقمون روتخت راست کشیدم و به قولی که بهش دادم فکر کردم راستش خودم نمیتونستم بدون اون بخوابم یک ساعت میگذشت خوابم نمیبرد و ساعت سه ساعت اصلاً تو این ساعت تا یک لحظهام که چشمام رو نبسته بودم پس تصمیم گرفتم برم دم اتاق مهمان و در بزنم در زدم اما جوابی نشنیدم پس تصمیم گرفتم درو وا کنم و رفتم تو دیدم مثل یه بچه کوچولو خوابش و پتو را بغل کرده رفتم بغلش کردم و بردمش تو اتاق خودمون و کنارش خوابیدم که بعد از چند دقیقه خودم هم چشام سنگین شد و خوابم برد
(ویو ات )
خیلی خسته بودم ولی انقدر میترسیدم نمیتونستم بخوابم یه چند دقیقه گذشت هنوز خوابم نبرده بود تصمیم گرفتم یه فیلم شاد بزارم که حداقل از ترسم کمتر بشه مشغول فیلم دیدن بودم که نفهمیدم چی شد که خوابم برد و هیچی حس نکردم
(پرش زمانی به صبح )
(ویو کوک)
باید به قولم عمل میکردم پس صبح زود پا شدم رفتم بیرون رفتم توی..............
ادامه دارد
خیلی این پارت گوه شد 🤌🤌
۱۸.۲k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.