پارت: 3
پارت: 3
«روشنایی پس از تاریکی»
Part: 3
"Light After Darkness"
از تشکر کرد من رفتم پیش پسرا و رفتیم ادامه ی زنگ تفریح!
ویو لونا:
کاملی منو برد پیش خانم اوه و برام کرم مخصوص زد و زخمام رو پانسمان کرد
بعد رفتم سر کلاس شروع کرد فیزیک درس دادن مجبور بودم گوش بدم...........
زنگ تفریح
ویو جونگ کوک:
رفتم پیش لونا ازش پرسیدم حالش خوبه گفت ممنون جونگ کوک حالم خیلی خوبه متشکرم
یکدفعه دیدم یعنی شنیدم یکی با میکروفون گفت: جئون جونگ کوک دفتر!
پسرا اومدن پیشم گفتن:
نام: کوک چیزی نیست نگران نباش
ته: هیونگ برو نهایتا اخراج میشی چیزی نیس!
گفتم: درد، مرض
رفتم دفتر
مدیر چوی با عصبانیت به من زل زده بود خیلی ریلکس گفتم سلام جناب لی وقت بخیر چه اتفاقی افتاده که باعث شده بیام دفتر؟
مدیر لی: جئون چرا با لایلا دعوا کردی و زدی توی گوشش؟
برای مدیر لی جریان و توضیح دادم و گف که اینطور ولی جئون این سال اخر بخاطر دعوا اینده ات رو خراب نکن باشه؟
کوک: چشم
و بعد اومدم بیرون و رفتم کلاس دیدم اون چوی عوضی با اخم به من نگاه میکنه
چوی: چطور جرئت مردی بزنی تو گوش دختر من؟
کوک: همونطور که اون حرئت مرد روی لونا قهوه ی داغشو خالی کنه!
چوی: بعدا حسابتو میرسم!
کوک: خواهیم دید!
ویو لونا:
خیلی ذوق مرده بودم که کوک اونجوری از من دفاع کرد ذوق مرگ بودم!
یه کاغذ برداشتم و روش نوشتم ازت ممنونم کوکی و یک استیکر کوکی کشیدم!
چون کوک نفر جلوییم بود کاغذ و گذاشتم کنار صندلیش و زدم به پشتش نامه رو برداشت و. خوند و بعد روش نوشت:
قابلی نداشت ماه کوچولو.
با یک استیکر لبخند.
ویو کوک:
دیدم لونا زد به پشتم دیدم یه برگه ست که روش لونا ازم تشکر کرده و روش منو کوکی خطاب کرده بود! راستیتش خوشم اومد و روش نوشتم قابلی نداره ماه کوچولو!
زنگ خورد زنگ اخری بود پس وسایلم رو جمع کردم رفتم و دیدم لونا هم داره وسایلشو جمع میکنه و میره بهش گفتم: خدافظ ماه کوچولو.
اونم در جواب به من گفت: همچنین کوکی.
ویو لونا:
(همونا که تو ویو کوک هست دیگه)(ادمین گشادیش میشه بنویسه-)
رفتم تو راه با هنذفری اهنگ گوش میکردم و خلاصه رسیدم خونه دیدم کسی نیست رفتم تو اتاقم دیدم یه برگه هست روش نوشته: سلام لونا منو بابات رفتیم بوسان مثل اینکه مادربزرگ میخواد خونشو بیاره سئول برای همین شاید تا دو ماه دیگه نیایم لطفا نگران نشو فعلا
_مامان
نامه رو خوندم خوشحال شدم که خونه تنهام چون تنهایی رو دوست دارم برای همین رفتم یه بسته نودل برداشتم و درست کردم و پنیر هم ریختم توش و یک ذره سوسیس درست کردم و خوردم و. رفتم تکالیف نرتیکه عوضی چوی رو انجام دادم بخاطر اینکه امروز دختره عوضیش چک خورده بود به همه تکلیف زیادی داده بود....
پایان
نویسنده: FARANAK
«روشنایی پس از تاریکی»
Part: 3
"Light After Darkness"
از تشکر کرد من رفتم پیش پسرا و رفتیم ادامه ی زنگ تفریح!
ویو لونا:
کاملی منو برد پیش خانم اوه و برام کرم مخصوص زد و زخمام رو پانسمان کرد
بعد رفتم سر کلاس شروع کرد فیزیک درس دادن مجبور بودم گوش بدم...........
زنگ تفریح
ویو جونگ کوک:
رفتم پیش لونا ازش پرسیدم حالش خوبه گفت ممنون جونگ کوک حالم خیلی خوبه متشکرم
یکدفعه دیدم یعنی شنیدم یکی با میکروفون گفت: جئون جونگ کوک دفتر!
پسرا اومدن پیشم گفتن:
نام: کوک چیزی نیست نگران نباش
ته: هیونگ برو نهایتا اخراج میشی چیزی نیس!
گفتم: درد، مرض
رفتم دفتر
مدیر چوی با عصبانیت به من زل زده بود خیلی ریلکس گفتم سلام جناب لی وقت بخیر چه اتفاقی افتاده که باعث شده بیام دفتر؟
مدیر لی: جئون چرا با لایلا دعوا کردی و زدی توی گوشش؟
برای مدیر لی جریان و توضیح دادم و گف که اینطور ولی جئون این سال اخر بخاطر دعوا اینده ات رو خراب نکن باشه؟
کوک: چشم
و بعد اومدم بیرون و رفتم کلاس دیدم اون چوی عوضی با اخم به من نگاه میکنه
چوی: چطور جرئت مردی بزنی تو گوش دختر من؟
کوک: همونطور که اون حرئت مرد روی لونا قهوه ی داغشو خالی کنه!
چوی: بعدا حسابتو میرسم!
کوک: خواهیم دید!
ویو لونا:
خیلی ذوق مرده بودم که کوک اونجوری از من دفاع کرد ذوق مرگ بودم!
یه کاغذ برداشتم و روش نوشتم ازت ممنونم کوکی و یک استیکر کوکی کشیدم!
چون کوک نفر جلوییم بود کاغذ و گذاشتم کنار صندلیش و زدم به پشتش نامه رو برداشت و. خوند و بعد روش نوشت:
قابلی نداشت ماه کوچولو.
با یک استیکر لبخند.
ویو کوک:
دیدم لونا زد به پشتم دیدم یه برگه ست که روش لونا ازم تشکر کرده و روش منو کوکی خطاب کرده بود! راستیتش خوشم اومد و روش نوشتم قابلی نداره ماه کوچولو!
زنگ خورد زنگ اخری بود پس وسایلم رو جمع کردم رفتم و دیدم لونا هم داره وسایلشو جمع میکنه و میره بهش گفتم: خدافظ ماه کوچولو.
اونم در جواب به من گفت: همچنین کوکی.
ویو لونا:
(همونا که تو ویو کوک هست دیگه)(ادمین گشادیش میشه بنویسه-)
رفتم تو راه با هنذفری اهنگ گوش میکردم و خلاصه رسیدم خونه دیدم کسی نیست رفتم تو اتاقم دیدم یه برگه هست روش نوشته: سلام لونا منو بابات رفتیم بوسان مثل اینکه مادربزرگ میخواد خونشو بیاره سئول برای همین شاید تا دو ماه دیگه نیایم لطفا نگران نشو فعلا
_مامان
نامه رو خوندم خوشحال شدم که خونه تنهام چون تنهایی رو دوست دارم برای همین رفتم یه بسته نودل برداشتم و درست کردم و پنیر هم ریختم توش و یک ذره سوسیس درست کردم و خوردم و. رفتم تکالیف نرتیکه عوضی چوی رو انجام دادم بخاطر اینکه امروز دختره عوضیش چک خورده بود به همه تکلیف زیادی داده بود....
پایان
نویسنده: FARANAK
۴.۰k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.